نان روزانه

پدری پریشان از عیسی درخواست می‌کند تا پسرش را ببیند. او به عیسی التماس می‌کند که نظر لطفی بر ناامیدی او و رنج طاقت‌فرسای پسرش بیفکند. عیسی می‌بیند و در‌حالی‌که منقلب شده است، سخن می‌گوید، بر دیو نهیب می‌زند و پسر را شفا می‌دهد.
عیسی ناکامی شاگردان را در پاسخگویی به درخواست پدر نیز می‌بیند. او ناخشنودی خود را از آن نسل «بی‌ایمان و منحرف» بیان می‌کند.

شاید شاگردان به‌درستی پسر و دردش را ندیده بودند. شاید همان‌گونه که لوقا در ادامه توضیح می‌دهد، آنان درگیر بحث با یکدیگر در‌این‌باره بودند که چه کسی بزرگ‌تر است. نکتهٔ طنزآمیز اینجاست که آنها در صدد بودند تا دیگرانی را بازدارند که بر خلاف خودشان در اخراج دیوها موفق بودند، اما جزو گروه آنها نبودند.
آنها آشنایان را می‌دیدند و دربارهٔ بزرگی مشاجره می‌کردند. ناآشنایان را هم می‌دیدند و می‌خواستند آنها را از خود برانند. آنان از دیدن پدر و پسر و نیازشان که پیش چشم‌شان بود، ناتوان بودند. عیسی آنها را به نگاهی دوباره می‌خواند. او کودک کوچکی را به کنار خود فرامی‌خواند و از شاگردان می‌خواهد که درنگ کنند و ببینند.

هنگامی که برای دیدن و برای پذیرفتن یک کودک یا یک غریبه یا یکدیگر وقت صرف می‌کنیم، می‌آموزیم که پذیرفتنِ خدا به چه معناست. هنگامی که خدا را می‌پذیریم، نگاهی متفاوت می‌یابیم، نه دیدنی آشفته بر اثر رقابت یا ترس، بلکه دیدنی بر اثر محبت و عمل.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.