نان روزانه

کلام امروز: عبرانیان ۱۱:‏۳۲‏-۱۲:‏۲ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۳۵مزمور ۱۲۳خروج ۸:‏۲۰ تا آخر

ایام روزه

هفتهٔ مصائب

در این آیات گام‌های دیگری برداشته می‌شود؛ گویی نام‌ها و داستان‌ها از حافظهٔ نویسنده بیرون می‌ریزند. این اشخاص نه‌تنها چنان که نامه می‌گوید عدالت را اجرا می‌کنند و به وعده‌ها نایل می‌شوند، بلکه اشتباهات وحشتناکی مرتکب می‌شوند و به شیوه‌هایی عمل می‌کنند که ما نمی‌خواهیم از آنها تقلید کنیم. داوود خیانت ورزید، شمشون خشن بود، یفتاح نادان و گستاخ بود و دیگران نیز ضعف‌هایی داشتند.

ما از این ترکیب فرومایگیِ انسانی و جلال آسمانی چه درسی می‌گیریم؟ نویسنده با استعاره‌ای آشنا برگرفته از نوشته‌های پولس قدیس ما را ترغیب می‌کند به دویدن. دویدن با حداکثر توان و اراده‌ای که داریم. ویژگی‌هایی که در اینجا ستوده شده‌اند، عبارتند از: توانایی کنار‌گذاشتن بارهای سنگینی که حمل می‌کنیم و تشخیص اینکه قصورات‌مان بخشی ذاتی از شخصیت‌مان هستند (آن‌قدر نزدیک که خطاهایمان «به دست‌و‌پای ما می‌پیچد»)، اما با وجود این، با کندوکاو عمیق می‌توانیم استقامت لازم را برای رها‌شدن و دویدن بیابیم.

چگونه می‌توانیم آزادانه بدویم؟ برای این کار باید تا حدی جسم و توانایی خودمان را بشناسیم و بپذیریم، مثلاً لباس دیگری بپوشیم، از جا برخیزیم، به جایی برویم که دیگران ما را ببینند- و خجالت را کنار بگذاریم‏- و حرکت کنیم، هر چقدر که می‌توانیم. این کار احساس روحانی خوبی نیز در پی دارد. چشمان‌مان بر واکنش جمعیت اطراف‌مان متمرکز نیست، بلکه به پیشوا و کامل‌کنندهٔ ایمان‌مان دوخته شده است. این تمرکز به ما توان، آسودگی و انگیزهٔ دویدن داده، باعث می‌شود به اشتباه در مسابقه‌ای که از آنِ دیگری است شرکت نکنیم.

دعای امروز

ای پدر بخشنده!
تو برای محبت به جهان
پسرت را تسلیم کردی؛
ما را هدایت کن تا در اسرار مصایب او تفکر کنیم،
باشد که آرامش ابدی را بشناسیم
در خون ریخته شدهٔ نجات‌دهنده‌مان
خداوندمان عیسای مسیح.

مطالعهٔ کتاب مقدس

عبرانیان ۱۱:‏۳۲‏-۱۲:‏۲

دیگر چه گویم؟ زیرا فرصت نیست دربارۀ جِدعون و باراق و شَمشون و یَفتاح و داوود و سموئیل و پیامبران سخن گویم، که به ایمان، ممالک را فتح کردند، عدالت را برقرار نمودند، و وعده‌ها را به چنگ آوردند؛ دهان شیران را بستند، شعله‌های سوزان آتش را بی‌اثر کردند و از دَمِ شمشیر رهایی یافتند؛ ضعفشان به قوّت بدل شد، در جنگ توانمند شدند و لشکریان بیگانه را تار‌و‌مار کردند. زنان، مردگان خود را قیام کرده بازیافتند. امّا گروهی دیگر شکنجه شدند و رهایی را نپذیرفتند، تا به رستاخیزی نیکوتر دست یابند. بعضی استهزا شدند و تازیانه خوردند، و حتی به زنجیر کشیده شده، به زندان افکنده شدند. سنگسار گشتند، با ارّه دو پاره شدند و با شمشیر به قتل رسیدند. در جامه‌هایی محقّر از پوست گوسفند و بز در هر جا گذر کرده، تنگدست، ستمدیده و مورد آزار بودند. اینان که جهان لایقشان نبود، در بیابانها و کوهها، و غارها و شکافهای زمین، آواره بودند. اینان همه به سبب ایمانشان به نیکویی یاد شدند. با این حال، هیچ‌یک آنچه را که بدیشان وعده داده شده بود، نیافتند. زیرا خدا از پیش چیزی بهتر برای ما در نظر داشت تا ایشان بدون ما به کمال نرسند.
پس چون چنین ابری عظیم از شاهدان را گرداگرد خود داریم، بیایید هر بارِ اضافی و هر گناه را که آسان به دست و پای ما می‌پیچد، از خود دور کنیم و با استقامت در مسابقه‌ای که برای ما مقرر شده است، بدویم. و چشمان خود را بر قهرمان و مظهر کامل ایمان یعنی عیسی بدوزیم که به‌خاطر آن خوشی که پیشِ رو داشت، صلیب را تحمل کرد و ننگ آن را ناچیز شمرد و اکنون بر جانب راست تخت خدا نشسته است.

مزمور ۳۵

خداوندا، بستیز با آنان که با من می‌ستیزند، و بجنگ با آنان که با من می‌جنگند. سپر کوچک و بزرگ خویش برگیر؛ برخیز و به یاریم بیا. نیزه را به در آر و راه بر تعقیب‌کنندگانم ببند. به جان من بگو: «نجات تو مَنَم.» آنان که قصد جان من دارند شرمنده و رسوا شوند؛ آنان که بر من دسیسه می‌چینند واپس روند و سرافکنده گردند! همچون کاه در برابر باد باشند، و فرشتۀ خداوند ایشان را برانَد؛ راهشان تاریک و لغزنده شود، و فرشتۀ خداوند تعقیبشان کند. زیرا بی‌سبب دام بر سر راهم در حفره پنهان کردند که آن را بی‌جهت از بهر جانم کنده بودند. باشد که هلاکت بی‌آنکه بدانند ایشان را فرو گیرد و خود در دامی که پنهان کرده‌اند، گرفتار آیند؛ باشد که در آن فرو افتند و هلاک شوند. آنگاه جان من در خداوند شادی خواهد کرد و در نجات او شادمان خواهد شد. بند بند اعضایم خواهند گفت: «خداوندا، کیست مانند تو؟ ای که مظلوم را از دست نیرومندتر از او می‌رهانی، و مسکین و نیازمند را از دست تاراج‌کنندۀ وی.» شاهدانِ ستم‌کیش برمی‌خیزند، و دربارۀ آنچه از آن بی‌خبرم، بازخواستم می‌کنند. به سزای نیکویی، بدی بر من روا می‌دارند و مرا به روز سیاه می‌نشانند. اما آنگاه که ایشان بیمار بودند، من پلاس در بر می‌کردم، و جان خویش به روزه‌داری رنجور می‌ساختم. چون دعایم بی‌جواب بازمی‌گشت، مویه‌کنان می‌رفتم، آن سان که برای دوست یا برادرم ماتم کنم. همچون کسی که برای مادرش زاری کند از فرط اندوه سر خم می‌کردم. اما چون افتادم، شادی‌کنان گِردم جمع شدند؛ فرومایگان بر من گرد آمدند، و کسانی که نشناخته بودم، بی‌وقفه مرا دریدند. همچون افراد نَجِسی که برای نان مسخرگی می‌کنند، بر من دندانها به هم فشردند. خداوندگارا، تا چند تماشا می‌کنی؟! جان مرا از ویرانگری ایشان برهان، و زندگی مرا از دهان شیران ژیان. تو را در جماعت بزرگ سپاس خواهم گفت؛ در میان انبوه مردم، تو را خواهم ستود. مگذار دشمنان خیانت‌پیشۀ من بر من شادی کنند؛ مگذار کسانی که بی‌سبب از من نفرت دارند، چشمک زنند. زیرا صلح‌جویانه سخن نمی‌گویند بلکه بر آنان که در این سرزمین آرام گرفته‌اند، سخنان حیله‌آمیز اندیشه می‌کنند. دهان بر من می‌گشایند و می‌گویند: «هَه هَه! به چشمان خود دیدیم.» خداوندا، تو این را دیده‌ای، پس خاموش نمان! خداوندگارا، از من دور مباش! بیدار شو و به دفاع از من برخیز! ای خدا و خداوندگار من، مرا داد بده! ای یهوه خدای من، در عدل خود مرا تأیید فرما، و مگذار بر من شادی کنند. مگذار در دل خویش بگویند: «هَه، به آرزوی خود رسیدیم!» مگذار بگویند: «او را درسته فرو بلعیدیم!» هر که در مصیبت من شادی می‌کند خود شرمنده و خجل گردد؛ آنان که خویشتن را بر من برمی‌افرازند به شرم و رسوایی پوشانیده شوند. آنان که اعادۀ حق مرا خواهانند فریاد شادی برآورند و شادمان گردند؛ همواره بگویند: «چه بزرگ است خداوند، که از سلامتی بنده‌اش لذت می‌برد.» زبانم دادگری تو را بیان خواهد کرد، و ستایش تو را، همۀ روز.

مزمور ۱۲۳

به سوی تو چشمان خود را برمی‌افرازم، به سوی تو که در آسمانها بر تخت نشسته‌ای! همچون چشم دوختن غلامان به دست سرور خویش، و چشم دوختن کنیزان به دست بانوی خود، چشمان ما نیز بر یهوه، خدای ما دوخته شده است، تا ما را فیض ببخشاید. ما را فیض ببخشا، ای خداوند، ما را فیض ببخشا. زیرا تحقیرِ بسیار بر ما رفته است! جان ما بس سیر شده است از تمسخرِ آسودگان و تحقیر متکبران!

خروج ۸:‏۲۰ تا آخر

آنگاه خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخیز و چون فرعون کنار رودخانه آمد، در برابر او بایست و بگو، ”خداوند چنین می‌فرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. اگر قوم مرا رها نکنی، بدان که بر تو و خادمانت و قومت و خانه‌هایت انبوه مگس خواهم فرستاد. خانه‌های مصریان و حتی زمینهایی که بر آن ساکنند مملو از مگس خواهد شد. ولی در آن روز، سرزمین جوشِن را که قوم من در آن ساکنند جدا خواهم کرد تا مگسی در آن یافت نشود؛ این‌گونه خواهی دانست که من در میان این زمین خداوند هستم. من میان قوم خودم و قوم تو فرق خواهم گذاشت، و فردا این آیت ظاهر خواهد شد.“‘» و خداوند چنین کرد. انبوه مگسان به قصر فرعون و به درون منازل خادمان او هجوم بردند و در سراسر مصر زمین از مگسها ویران گردید. آنگاه فرعون موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «بیایید در همین سرزمین برای خدایتان قربانی کنید.» اما موسی گفت: «چنین کاری درست نیست، زیرا مصریان از قربانی‌ای که ما به یهوه خدای خود تقدیم می‌کنیم کراهت دارند؛ و اگر ما قربانی‌ای به یهوه خدای خود تقدیم کنیم که مصریان از آن کراهت دارند، آیا سنگسارمان نخواهند کرد؟ ما باید سفری سه روزه به صحرا بکنیم تا برای یهوه خدایمان مطابق فرمان او قربانی نماییم.» فرعون گفت: «اجازه می‌دهم به صحرا بروید و برای یهوه خدایتان قربانی کنید؛ ولی نباید زیاد دور شوید. حال برایم دعا کنید.» موسی پاسخ داد: «به محض اینکه از نزد تو بیرون روم به درگاه خداوند دعا خواهم کرد، و فردا مگسها از فرعون و خادمانش و قومش دور خواهند شد. اما زنهار فرعون باز ما را فریب ندهد که نگذارد قوم رفته، برای خداوند قربانی کنند.» پس موسی از نزد فرعون به در آمد و به درگاه خداوند دعا کرد. خداوند به خواست موسی عمل نمود و مگسها را از فرعون و خادمانش و قومش دور کرد به گونه‌ای که یک مگس نیز باقی نماند. ولی این بار نیز فرعون دل خود را سخت کرد و قوم را رها ننمود.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.