نان روزانه

کلام امروز: *متی ۲: ۷ - ۱۳ | مطالعهٔ کتاب مقدس: *یوحنا ۱۸: ۳۳ - ۳۸

هراسِ هیرودیس

زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.

متی ۲: ۱۳

هیرودیس را می‌توان نمونۀ بارز جاه طلبی، خود محوری و خودکامگی حاکمان انسانی دانست. او برای حفظ قدرت از ارتکاب هیچ جنایتی، حتی از میان بردن اعضای خانوادۀ خود، واهمه نداشت. هیرودیس، حکومت بر سرزمین یهودیان را از پدر خود آنتیپاتر به ارث برد، ولی در شکوفایی وضعیت این منطقه تلاش زیادی از خود به خرج داد؛ و شاید به همین خاطر، فرمانروایی و پادشاهی بر یهود را حق بی چون و چرای خود قلمداد می‌کرد. از میان برداشتن تمام مدعیان بالقوۀ تاج و تخت، از جمله فرزندان خودش، حاکی از عطش قدرتی است که هیرودیس را کاملاً اسیر خود کرده بود، طوری که آماده بود تا به هر قیمت، هر تهدیدی را در نطفه خفه کند. به همین دلیل، با اعلام تولد پادشاه یهود توسط مُغان، هیرودیس به باور خود با جدی ترین مدعی تاج و تخت یهود روبرو شد. بر خلاف مدعیان قبلی که همگی غیر یهود و از نزدیکان و اطرافیان خود هیرودیس بودند، این مدعی ناشناس از میان یهودیان برمی‌خاست. از این رو، هیرودیس بر آن شد که به جستجوی او بپردازد، چرا که ظهور یک چنین شخصی، بی شک حمایت یهودیان را به‌دنبال می‌داشت و نتیجتاً، انتهای فرمانروایی او و خاندانش رقم می‌خورد.

اما، عیسی نیز که همچون هیرودیس مقام پادشاهی را از پدر خویش دریافت کرده بود، با صراحت تمام اعلام کرد که پادشاهی او از نوع دیگری است. لذا، از آنجایی که سلطنت عیسی بی زوال است، بر خلاف هیرودیس، او هیچکس و هیچ چیز را تهدیدی برای پادشاهی خود نمی‌دید. در پاسخ به این سخن پیلاطس که “قدرت دارم بر صلیبت کنم” عیسی گفت: “هیچ قدرت بر من نمی‌داشتی، اگر از بالا به تو داده نمی‌شد.” او همچون هیرودیس و سایر شاهان و حاکمان این جهان، نیاز به ساختن قصری برای خویشتن نداشت، زیرا که عظمت و شکوه و جلال پدرش، او را از هر خواسته‌ای در این جهان بی نیاز می‌ساخت. در عین حال، او طالب شکوه و جلالِ دیگری بود که تنها با گذر از زحمت و مشقت صلیب به آن دست می‌یافت؛ تا در نتیجه، قادر باشد آنانی را که مصمم به پیروی از او هستند، در پادشاهی بی زوال و بی فساد خود سهیم ساخته، هراس از هر تهدیدی در این جهان را از قلوب آنان بزداید.

 

 

مطالعهٔ کتاب مقدس

*متی ۲: ۷ - ۱۳

پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فرا خواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. سپس آنان را به بِیت‌لِحِم روانه کرده، بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک به‌دقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجده‌اش کنم.» ایشان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند. و هان ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد. ایشان با دیدن ستاره بی‌نهایت شاد شدند. چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کُندُر و مُر  به وی پیشکش کردند. و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.

*یوحنا ۱۸: ۳۳ - ۳۸

پس پیلاتُس به کاخ بازگشت و عیسی را فرا خوانده، به او گفت: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «آیا این را تو خودْ می‌گویی، یا دیگران دربارۀ من به تو گفته‌اند؟» پیلاتُس پاسخ داد: «مگر من یهودی‌ام؟ قوم خودت و سران کاهنان، تو را به من تسلیم کرده‌اند؛ چه کرده‌ای؟» عیسی پاسخ داد: «پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان بود، خادمانم می‌جنگیدند تا به دست یهودیان گرفتار نیایم. امّا پادشاهی من از این جهان نیست.» پیلاتُس از او پرسید: «پس تو پادشاهی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود می‌گویی که من پادشاهم. من از این رو زاده شدم و از این رو به جهان آمدم تا بر حقیقت شهادت دهم. پس هر کس که به حقیقت تعلّق دارد، به ندای من گوش فرا می‌دهد.» پیلاتُس پرسید: «حقیقت چیست؟»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.