ایام روزه
هفتهٔ مقدس
روزهای هفتهٔ مقدس را طی میکنیم و دلهایمان متوجه شخص تنهایی میشود که با ایمان بهسوی سرنوشتش گام برمیدارد. شاید عیسی نیامده بود تا آنگونه که معمولاً میگویند «برای ما بمیرد» (در واقع او آمد تا برای ما زندگی کند)، اما اگر شما نیز چون او استوار و بامحبت زندگی میکردید، مرگ تقریباً ناگزیر میبود. او چون «برهای آرام بود که به کشتارگاه ببرند».
ما اکنون یکی از شش «اعتراف» ارمیا را میخوانیم، شش مرثیه که در بیشتر آنها نبی با متناقضنمایی عمیقی روبهروست: چگونه میتوانید به خدایی نزدیک شوید که فکر میکردید دوست است، اما چون دشمن رفتار میکند؟ هرچند که در اینجا دشمن انسان است و ارمیا قویتر از آن نیست که خدا را برای انتقام از آنان فرا نخواند. با این همه، در روزهای بعدی این هفته، میبینیم که عیسی چنین نمیکند. او از خدا میخواهد آنان را که به قول او نمیدانند چه میکنند، ببخشد.
در سال ۱۹۷۷ تروریستها راهبی فرانسوی را در کوههای الجزایر همراه شش برادر دیگر همفرقهایاش کشتند. دولت فرانسه معامله با تروریستها را رد کرده بود. پس از مرگ او، نامهای که قبلاً برای مادرش فرستاده بود برملا شد که در آن نوشته بود میداند باید در چنین موقعیتی کشته شود، اما قاتلش را میبخشد، زیرا «او نمیداند چه میکند».
همانگونه که در این هفته آشکار خواهد شد، راههای بسیاری برای مقابله با شریر وجود دارد. بخشش چقدر برای شما مهم است؟
دعای امروز
ای خدای قادر و ابدی!
که با مهر و محبتت به نوع بشر
پسرت، نجاتدهندهٔ ما عیسای مسیح را فرستادی
تا جسم ما را بر خود گیرد
و رنج مرگ را بر صلیب بپذیرد؛
عطا کن که ما از الگوی شکیبایی و فروتنی او پیروی کنیم،
و نیز در رستاخیز او شریک شویم؛
در پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
ارمیا ۱۱:۱۸-۲۰
خداوند آن را بر من آشکار ساخت، پس آن را دانستم، زیرا در آن زمان اعمال ایشان را به من نشان داد. اما من همچون برهای دستآموز بودم که به کشتارگاه ببرند. نمیدانستم که دسیسهها بر ضد من کرده، میگفتند: «درخت را با میوهاش برکَنیم، او را از زمینِ زندگان منقطع سازیم تا دیگر نامی از او در یادها نماند.» اما تو ای خداوند لشکرها و ای داور عادل که آزمایندۀ دل و ذهنی، بگذار انتقامی را که از ایشان میکِشی، ببینم، زیرا که دعوی خویش نزد تو آوردهام.
مزمور ۱۰۲
خداوندا دعایم را بشنو! بگذار فریاد کمکم به تو برسد! در روز تنگیام، روی خویش از من پنهان مکن! گوش خود به من فرا دار، و در روزی که بخوانم، بهزودی اجابتم فرما! زیرا روزهایم چون دود سپری میشود، و استخوانهایم همچون اخگرهای فروزان میسوزد. دلم همچون علف بریده شده و خشک گردیده است؛ خوردن نان خود را از یاد میبرم! به سبب نالۀ بلندم از من جز پوست و استخوان نمانده است! همچون جغد صحرا گشتهام؛ مانند بومِ ویرانهها گردیدهام! در بستر خود بیدار میمانم؛ چون گنجشکِ تنها بر لبِ بامَم! همۀ روز، دشمنانم بر من طعنه میزنند؛ ریشخندکنندگانم مرا لعن میکنند! زیرا خاکستر را چون نان میخورم و آنچه را که مینوشم با اشکها درمیآمیزم، به سبب خشم و غضب تو، زیرا مرا بلند کردی و سپس به زیر افکندی! روزهایم همچون سایۀ شامگاهی گشته، و من چون علف میخشکم! اما تو، خداوندا، تا ابد بر تخت نشستهای، و ذکر تو تا جمیع نسلهاست. تو بر خواهی خاست و بر صَهیون شفقت خواهی کرد، زیرا وقت آن است که بر او نظر لطف افکنی! آری، زمان معین فرا رسیده است! زیرا که خادمانت سنگهایش را عزیز میدارند، و بر خاک آن شفقت مینمایند. قومها از نام خداوند خواهند ترسید، و همۀ پادشاهان زمین از جلال تو. زیرا خداوند صَهیون را بنا خواهد کرد و در جلال خویش نمایان خواهد شد. او به دعای بیچارگان التفات خواهد کرد، و استدعای ایشان را خوار نخواهد شمرد. باشد که این برای نسل آینده نوشته شود، تا قومی که آفریده خواهند شد خداوند را ستایش کرده، گویند: «او از عرش مقدس خود فرو نگریست؛ خداوند از آسمان بر زمین نظر افکند، تا نالۀ اسیران را بشنود و محکومین به مرگ را آزاد سازد.» تا نام خداوند را در صَهیون بر زبان رانند و ستایش او را در اورشلیم، آن هنگام که ملتها گرد هم آیند و ممالک نیز، تا خداوند را بپرستند. در میانۀ راه قوّتِ مرا خم کرده، و روزهای مرا کوتاه کرده است. پس گفتم: «ای خدای من، مرا در نیمۀ عمرم برمگیر، ای که سالهای تو تا جمیع نسلهاست! تو از قدیم بنیان زمین را نهادی، و آسمانها صنعت دستان توست! آنها از میان میروند، اما تو بر جا میمانی! آنها همه چون جامهْ مندرس خواهند شد! مانند لباس جایگزینشان خواهی کرد، و از میان خواهند رفت! اما تو همان هستی، و سالهای تو را پایانی نیست! فرزندانِ خدمتگزارانت قرار خواهند یافت، و نسل ایشان در حضور تو استوارخواهند شد.»
لوقا ۲۲:۵۴ تا آخر
سپس او را گرفتند و به خانۀ کاهن اعظم بردند. پطرس دورادور از پی ایشان میرفت. در میانۀ صحنِ خانه، آتشی روشن بود و جمعی گرد آن نشسته بودند. پطرس نیز در میان آنان بنشست. در این هنگام، کنیزی او را در روشنایی آتش دید و به او خیره شده گفت: «این مرد نیز با او بود.» امّا او انکار کرد و گفت: «ای زن، او را نمیشناسم.» کمی بعد، کسی دیگر او را دید و گفت: «تو نیز یکی از آنهایی.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، من از آنها نیستم.» ساعتی گذشت و کسی دیگر به تأکید گفت: «بیگمان این مرد نیز با او بود، زیرا جلیلی است.» پطرس در پاسخ گفت: «ای مرد، نمیدانم چه میگویی.» هنوز سخن میگفت که خروس بانگ زد. آنگاه خداوند روی گرداند و به پطرس نگاه کرد، و پطرس سخن او را به یاد آورد که گفته بود: «امروز پیش از بانگ خروس، سه بار مرا انکار خواهی کرد.» پس بیرون رفت و به تلخی بگریست. آنان که عیسی را در میان داشتند، او را استهزا کرده، میزدند، و چشمان او را بسته، میگفتند: «نبوّت کن و بگو چه کسی تو را میزند؟» و ناسزاهای بسیارِ دیگر به او میگفتند. چون صبح شد، شورای مشایخ قوم، یعنی سران کاهنان و علمای دین، تشکیل جلسه دادند و عیسی را به حضور فرا خواندند. گفتند: «اگر تو مسیحی، به ما بگو.» پاسخ داد: «اگر بگویم، سخنم را باور نخواهید کرد، و اگر از شما بپرسم، پاسخم نخواهید داد. امّا از این پس، پسر انسان به دست راست قدرت خدا خواهد نشست.» همگی گفتند: «پس آیا تو پسر خدایی؟» در پاسخ گفت: «شما خود گفتید که هستم.» پس گفتند: «دیگر چه نیازی به شهادت است؟ خود از زبانش شنیدیم.»
امثال ۱:۱۶-آخر؛ ۲:۱ و۱۲-۲۲
زیرا پاهایشان به سوی شرارت دوان است، و برای ریختن خون شتابانند. براستی چه عبث است آشکارا دام گستردن در برابر چشم پرندهای! اما اینان در کمین خون خویشتن مینشینند و نهانی برای جان خود انتظار میکشند! چنین است سرانجام هر آن کس که در طمعِ سود نامشروع باشد؛ آنچه به دست میآید، جانِ صاحب خود را میستاند. حکمت در کوی و برزن ندا درمیدهد و در میدانها آواز خود را بلند میکند؛ در جاهای پرازدحام بانگ در میدهد و بر دروازههای شهر، سخن میراند: «ای سادهلوحان، تا چند سادهلوحی را دوست خواهید داشت؟ تا چند تمسخرگران از تمسخر لذت خواهند برد و جاهلان از دانش بیزار خواهند بود؟ توبیخ مرا بشنوید و بازگشت کنید، و من روح خود را بر شما فرو خواهم ریخت و کلمات خویش را بر شما اعلام خواهم کرد. اما چون هنگامی که فرا خواندم مرا نپذیرفتید و آنگاه که دست خویش دراز کردم، کسی اعتنا نکرد؛ چون مشورت مرا یکسره نادیده گرفتید و نخواستید توبیخ مرا بپذیرید، من نیز در مصیبت شما خواهم خندید و چون آنچه از آن میترسید بر سرتان آید، تمسخر خواهم کرد - آری، چون آنچه از آن میترسید همچون توفان بر شما عارض شود، و مصیبت چون گردباد شما را فرو پیچد، و تنگی و فشار بر شما چیره آید. «آنگاه مرا خواهند خواند، و پاسخ نخواهم داد؛ مرا بسیار خواهند جُست و نخواهند یافت. چراکه از دانش بیزار بودند و ترس خداوند را برنگزیدند؛ چراکه مشورت مرا نپذیرفتند و توبیخ مرا سراسر خوار شمردند. پس ثمرۀ طریقهای خود را خواهند خورد و از میوۀ تدبیرهای خویش سیر خواهند شد. زیرا از راه برگشتن سادهلوحان آنان را به کشتن خواهد داد و آسودهخیالی جاهلان ایشان را هلاک خواهد کرد. اما هر که به من گوش فرا دهد، در امنیت ساکن خواهد بود و از بیمِ بلا آسوده خواهد ماند.»
پسرم، اگر سخنان مرا بپذیری و احکام مرا نزد خود بیندوزی؛ تو را از راه شریران رهایی خواهد بخشید و از مردمانی که سخنان منحرف میگویند؛ که راه راست را ترک میکنند تا در راههای تاریک گام بردارند؛ که از عمل بد خشنودند و از انحرافی که در شرارت است، شادمان؛ که راههایشان کج است و در طریقهای خویش گمراهند. نیز تو را از زن زناکار رهایی خواهد بخشید و از زن بیگانه که سخنان تملقآمیز میگوید، که شریک زندگی جوانی خویش را ترک کرده و پیمانی را که در حضور خدای خود بسته، از یاد برده است. زیرا خانۀ او به کام مرگ فرو میرود و راههای او به سرای مردگان رهنمون میشود. از آنان که به نزد او روند، کسی باز نخواهد گشت و به طریقهای حیات دست نخواهد یافت. پس در راه مردمانِ نیکو گام بردار و طریقهای پارسایان را ترک مکن، زیرا صالحان در زمین ساکن خواهند شد و راستان در آن باقی خواهند ماند؛ اما شریران از زمین منقطع خواهند شد و خیانتپیشگان از آن ریشهکن خواهند گردید.