بند ۱
آرامی دلهایی، سازنده دریاها
روشنی خورشیدی، زیبایی رویاها
از تو امنیت دارم، در کشمکش طوفان
من قایق پوسیده، تو رهبر این سکان
بندگردان
تا مقصد آزادی، سرباز تو میمانم
نعمت نجاتم را، از فیض تو میدانم
تا مقصد آزادی، سرباز تو میمانم
نعمت نجاتم را، از فیض تو میدانم
بند ۲
آن دم که در این جسمم، در غصه و در شادی
در ثروت و فقر و ظلم، ویرانی و آبادی
حاشا که اگر جز تو، یار دگری گیرم
زندهام از عشق تو، در راه تو میمیرم
بندگردان
تا مقصد آزادی، سرباز تو میمانم
نعمت نجاتم را، از فیض تو میدانم
تا مقصد آزادی، سرباز تو میمانم
نعمت نجاتم را، از فیض تو میدانم