خواستهٔ حبقوق فقط این نیست که با خدا جَرّوبحث کند، بلکه اصرار دارد که جوابی نیز دریافت کند. او بر حصار شهر، از برج دیدبانی خود انتظار میکشد. پاسخ به سؤالات پیچیدهٔ زندگی یکشبه پدیدار نمیشود.
نبی اکنون تأیید میکند که خدا بر تاریخ فرمان میراند. او از اتهام اولیهاش در این زمینه که خدا بیتفاوت است، فاصله میگیرد، اما هنوز قادر به درک این نکته نیست که چرا خدا از بابلیهای بدکار استفاده میکند تا قوم خاص خود را مکافات برساند. این امر در نظرش با نام خدا و با طبیعت و عدل و انصاف او مغایرت دارد. پاسخ خدا کوتاه و معماگونه است. او فقط به حبقوق اطمینان میبخشد که انتظار او عاطل و باطل نخواهد بود. چنانچه تحقق رؤیا ظاهراً با تأخیر مواجه باشد، او همچنان باید انتظار بکشد.
حبقوق در توصیفی از بابلیها، به راه و روشهای امپریالیستی در آن زمان و در روزگار ما میتازد- به سلطهجویی گسترشیابنده بر سایر کشورها، به بهرهکشی از منابع و امکانات آنها، و در نهایت، ویران ساختن آنها. حبقوق برای خوانندگان غربی، تشویقی است به نگریستن از جنبهای دیگر، به سیاستهای بینالمللی.
حبقوق راهحل سادهای برای مشکل بیعدالتی ارائه نمیدهد، بلکه شخص «عادل» (پارسا)، خودش جزئی از راه حل میگردد. این دست از اشخاص در حسرت عدالت و انصاف هستند و در رستای آن به کار و عمل مشغولند. ایشان «به ایمان خود زیست میکنند»، به این معنا که توان این را خواهند داشت که بهواسطهٔ وفاداری و رؤیای خود، به زندگی ادامه دهند. ایشان رؤیایی را که از خدا دریافت داشتند، تکیهگاه خود خواهند ساخت، نه واقعیتهای حیوانی زندگی را.
دعای امروز
ای خدایی که رحمتت دائمی و استوار است،
و پسر خود را فرستادی تا ما را نجات بخشد:
نیکوییهایت را به یاد ما آور،
و فیضت را در درون ما فزونی ببخش،
تا سپاسگزاری و قدردانی ما رشد کند،
بهواسطهٔ عیسای مسیح، خداوندگار ما.
مطالعهٔ کتاب مقدس
حبقوق ۱:۱۲ تا ۲:۵
ای یهوه، خدای من! ای قدوس من! آیا تو از ازل نیستی؟ پس نخواهیم مرد. ای خداوند، تو ایشان را به جهت داوری مقرر کردهای؛ ای صخره، تو ایشان را برای تنبیه برقرار داشتهای. چشمان تو پاکتر از آن است که بر شرارت بنگرد؛ تو بیانصافی را نظارهگر نمیتوانی شد؛ پس چرا خیانتکاران را تاب میآوری؟ و آنگاه که شریر پارساتر از خویش را فرو میبلعد، سکوت میکنی؟ تو انسان را همانند ماهیان دریا میسازی، همچون خزندگانی که حاکمی ندارند. او ایشان را به قلاب بالا میآورد و به دام خود میکِشد و در تور خود جمع میکند. از این رو سرخوش است و شادی میکند. پس به تور خود قربانی تقدیم مینماید و برای دام خود بخور میسوزاند. زیرا عایدیِ او از آنها فربه میشود، و خوراک او لذیذ میگردد. آیا باید همچنان تور خود را خالی کند و به کشتار بیرحمانۀ ملتها ادامه دهد؟
بر دیدبانگاه خود میایستم و بر حصار قرار میگیرم؛ خواهم نگریست تا ببینم به من چه خواهد گفت، و برای شکایتم چه پاسخی خواهم یافت. آنگاه خداوند مرا پاسخ داد: «رؤیا را بنویس و آن را بر لوحها بهروشنی بیان دار، تا نداکننده با آن بدود. زیرا زمان مقرر برای تحقق رؤیا هنوز نرسیده، ولی به سوی مقصد میشتابد و قاصر نخواهد آمد. اگرچه به طول انجامد، منتظرش بمان، زیرا که بهیقین خواهد آمد و تأخیر نخواهد کرد. شراب شخص متکبر را رسوا میکند؛ او قرار و آرام ندارد. زیرا همچون گور آزمند است، و بسان مرگ، سیریناپذیر. همۀ قومها را نزد خود جمع میکند، و همۀ ملتها را با خود گرد میآورد.» «هان او را که به خویشتن میبالد ملاحظه کن! جان او در اندرونش صالح نیست؛ اما پارسا به ایمان خود زیست خواهد کرد.
مزمور ۱۱۳
هَلِلویاه! ای خدمتگزاران خداوند، ستایش کنید! نام خداوند را ستایش کنید! نام خداوند متبارک باد، از حال تا ابدالآباد! از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن، نام خداوند ستوده شود! خداوند بر تمامی قومها متعال است، و جلال او بر فراز آسمانهاست! کیست مانند یهوه خدای ما، که در عرش برین جلوس فرموده است؟ آن که سر فرود میآورد، تا بر آسمانها و بر زمین بنگرد. او بینوا را از خاک برمیگیرد، و نیازمند را از زباله برمیافرازد؛ تا ایشان را با امیران بنشاند، با امیران قومِ خویش. زن نازاد را خانوادهدار میسازد، مادر شادمانِ فرزندان. هَلِلویاه!
مزمور ۱۱۵
نه ما را، خداوندا، نه ما را! بلکه نام خود را جلال ده، بهخاطر محبت و وفاداریت! چرا قومها بگویند: «خدای آنان کجاست؟» خدای ما در آسمان است، او هرآنچه را که بخواهد، به انجام میرساند. اما بتهای ایشان از نقره و طلاست، صنعت دستهای انسان! دهان دارند، اما سخن نمیگویند! چشم دارند، اما نمیبینند! گوش دارند، اما نمیشنوند! بینی، اما نمیبویند! دستها دارند، اما حس نمیکنند! پاها، اما راه نمیروند! و صدایی از گلوی خود برنمیآورند! سازندگان آنها مانند خودشان خواهند شد، و هر که بر آنها توکل کند. ای اسرائیل، بر خداوند توکل کنید! او یاور و سپر شماست. ای خاندان هارون، بر خداوند توکل کنید! او یاور و سپر شماست. ای ترسندگان خداوند، بر خداوند توکل کنید! او یاور و سپر شماست. خداوند ما را به یاد آورده است؛ او برکتمان خواهد داد. او خاندان اسرائیل را برکت خواهد داد، او خاندان هارون را برکت خواهد داد. او ترسندگان خداوند را برکت خواهد داد، از خُرد و بزرگ. خداوند شما را افزونی بخشد، شما و فرزندانتان را. مبارکِ خداوند باشید، که آسمان و زمین را بساخت. آسمانها، آسمانهای خداوند است، اما زمین را به بنیآدم بخشیده است. مردگان نیستند که خداوند را میستایند، و نه آنان که به دیار خاموشی فرو میروند! ماییم که خداوند را میستاییم، از حال و تا ابدالآباد. هَلِلویاه!
مرقس ۷:۲۴-۳۰
زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آنجاست، بیدرنگ آمد و به پاهای او افتاد. عیسی آنجا را ترک گفت و به نواحی صور و صِیدون رفت. به خانهای درآمد؛ امّا نمیخواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد. عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند. زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خردههای نان فرزندان میخورند.» عیسی به او گفت: «بهخاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!» آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است.