“به نظر میرسد که عیسی در طول آن بیست و چهار ساعتی که منتهی به مرگش شد، کاملاً تنها بود. رهبران قوم خدا که مدتها منتظر مسیح موعودشان بودند، هویت او را تشخیص ندادند، بلکه او را به دشمنان خود تسلیم کردند. گویی خدای تماماً عادل و تماماً توانمند، بهناگاه، ناعادل و ناتوان شده بود. دانش عمیق عیسی از کتب مقدس سبب شد مزمور ۲۲ و جملۀ آغازین و غمزدۀ آن را به یاد آوَرَد که میفرماید: «ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» (به زبان اَرامی: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟»). یکی از نظارهکنندگان مقصود عیسی را نادرست درک کرد و یکی دیگر، مکاشفهای شگفتانگیز دریافت نمود.
شخصی که این عبارت را نادرست درک کرد، فریاد عیسی را شنید و «ایلویی» را با «ایلیا» اشتباه گرفت. در چنان شرایطی، این اشتباه قابل درک است. اما همۀ اینها منتهی شد به طولانیتر شدن رنج عیسی، آن هنگام که نظارهگران کوشیدند او را مجبور به نوشیدن چیزی کنند تا ببینند که شاید او در اثر معجزهای تماشایی رهایی یابد.
شخصی که مکاشفه دریافت کرد، سربازی رومی بود. او عیسی را «پسر خدا» خواند (این را میتوان «یکی از پسران خدا» نیز ترجمه کرد). شاید نباید این تصدیق او را از چشمانداز الهیات مسیحی ببینیم، اما با این حال، واکنش او خداپسندانه و غیرمنتظره بود. (عبارت «پسر خدا» میتوانست «آدم خوب» نیز معنی بدهد؛ آیۀ ۳۹.)
من کدامیک از آن دو ممکن بود باشم: آن که برداشت نادرستی داشت، یا آن که مکاشفهای دریافت کرد؟ شاید هیچیک. وقتی این صحنه را در ذهنم تجسم میکنم، خود را جزو آنانی میبینم که وحشتزده و دلشکسته، از دور نظاره میکردند. امیدوارم شهامت این را میداشتم که تا پایان ماجرا در آنجا بمانم.”