نجیبزادهای به هر یک از ده خادمش (بردهاش) سکهای طلا میدهد. سپس از خادمان میخواهد وقتی که او در سفر است، با این پول «تجارت کنند». از سفر که بازمیگردد، موقع حسابرسی است. نجیبزاده در داوری دربارهٔ دو خادم، آنها را وفادار به هدف میخواند و مطابق کارشان به آنان پاداش میهد. اما تنبیه و محرومیت نصیب خادم بیوفا میشود که «جانب احتیاط را گرفته بود!»
با وجود این، تفسیر این مَثَل صرفاً از منظر تأیید روحانیِ معاملهٔ تجاریِ زیرکانه و کارآفرینی، نادیدهگرفتنِ نکتهٔ مهم آن است. این سرمایهگذاری از ابتدا ذاتاً مخاطرهآمیز بود. اساساً چرا خادمان میبایست پولی بهدست میآوردند و نمیگریختند؟ اکثر بردهها همین کار را میکنند!
اکنون ما باید در مورد نتیجهٔ سرمایهگذاری ناشی از ایمان گمانهزنی کنیم. همانطور در مورد ذخیرهکردن از روی احتیاط که ناشی از ترس است و صرفاً وضع موجود را حفظ میکند. این مَثَل ما را به پیوند زدنِ ایمان و خطرپذیری، و کنار گذاشتنِ ترس فرامیخواند تا آیندهای تازه بیابیم.
این روزها شاهد ابتکارات فراوانی در کلیساهاییم که امور ایمانی و کارآفرینیِ شجاعانه توصیف میشوند. گاهی نیز کاملاً مجابکننده بهنظر میرسند. با اینحال، این ابتکارات اغلب چیزی بیش از حفظ وضع موجود نیستند و سکهٔ دفنشده را بهیاد میآورند.
این مَثَل از ما میخواهد که به چیز دیگری بیندیشیم؛ به طبیعت بنیادین «خطرپذیریِ پادشاهی خدا»؛ سرمایهگذاریای که بازدهی کاملاً متفاوتی را تضمین میکند؛ نه بودجهٔ بیشتر، آیندهٔ راحتتر و برخوردار از منابع کافی برای کلیساهایمان. خدا علاقهٔ چندانی به سرمایهگذاری در این موارد ندارد.