نان روزانه

کلام امروز: استر، فصل ۴ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۱۲۳مزمور ۱۲۴دوم قرنتیان ۶:‏۱ تا ۷:‏۱

قوم خدا در مواقع بحرانی چگونه واکنش نشان می‌دهد؟ مزمورنگار برای رهایی دعا کرده، به دستی هدایت‌کننده تکیه و توکل می‌کند که در پس تازیانه‌های بی‌رحمانه و بوالهوسانهٔ تقدیر قرار دارد. می‌فرماید: «زمان‌های من در دستان توست؛ مرا از چنگ دشمنان و آزاردهندگانم برهان.» (مزمور ۳۱:‏۱۵).
استر، به‌همراه همکیشان یهودی خود که زندگی خود را در خطر می‌دیدند، و نیز تمام شهر شوش که در اغتشاش به سر می‌بُرد، با لحظه‌ای مواجه شد که باید تصمیمی حیاتی بگیرد. او اکنون که در جایگاهی منحصر‌به‌فرد و بس مهم قرار داشت، می‌بایست مشخص می‌کرد که به چه کسی وفادار است. اما استر به‌اندازهٔ کافی هوشیار بود که خطر هولناکی را که متوجه خودش بود تشخیص دهد و به همین جهت، بهترین راه برای پرهیز از مقررات پیچیده و بوالهوسانهٔ زندگی درباری را از نظر می‌گذراند.

جای تعجب است که کتاب استر حاوی هیچ اشارهٔ مستقیم و صریحی به خدا نیست. با این حال، در سرتاسر ماجراهای هولناک آن، عملکرد مشیّت الهی را حس می‌کنیم. فقط از طریق سنّتی آپوکریفایی (فصل ۱۴ از الحاقیهٔ یونانی به کتاب استر) است که پیش‌زمینهٔ دعایی قلبی و صادقانهٔ استر را می‌خوانیم که از طریق آن، این بانوی امین و وفادار، این زمان‌ها و لحظات را به‌دستِ خدا سپرد.

استر با شهامت روحانی و اخلاقی خود، به استقبال سرنوشت رفت و با تمام نیروی ناشی از همبستگی با همکیشان خود در روزه و دعا وارد صحنه شد تا دعوت منحصر‌به‌فرد خود را تحقق بخشد. تا امروز نیز یهودیان در جشن پوریم، در سیزدهم ماه «اَدار»، وفاداری چشمگیر او را تکریم می‌کنند.

دعای امروز

ای خدای پر از رحمت،
تو برای آنان که دوستت می‌دارند،
چیزهایی بس نیکو آماده ساخته‌ای که فراتر از درک هستند:
در دل ما چنان محبتی نسبت به خودت فرو بریز
تا با مهر ورزیدن به تو در همه چیز و بالاتر از هر چیز،
وعده‌هایت را دریافت کنیم،
وعده‌هایی که افزون‌تر از هر آن‌ چیزی است بتوانیم آرزو کنیم؛
به‌واسطهٔ عیسای مسیح، پسر تو و خداوندگار ما،
که با تو زنده است و سلطنت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

استر، فصل ۴

چون مُردِخای از تمامی آنچه انجام شده بود آگاهی یافت، جامه بر تن درید و پلاس و خاکستر در بر کرده، به میان شهر درآمد و با صدای بلند به تلخی بگریست. او تا به مدخل دروازۀ شاه رفت، زیرا هیچ‌کس را اجازه نبود که پلاس بر تن به دروازۀ شاه درآید. هر ولایتی که فرمان و حکم پادشاه بدان می‌رسید، در میان یهودیان سوگواری عظیم همراه با روزه و گریه و نوحه‌گری به پا می‌شد، و بسیاری از ایشان در پلاس و خاکستر می‌خوابیدند. چون ندیمه‌ها و خواجه‌سرایانِ اِستر آمده او را خبر دادند، شهبانو بسیار غمگین شد و جامه فرستاد تا مُردِخای را بپوشانند و پلاسِ او را از وی برگیرند، اما او نپذیرفت. آنگاه اِستر، هَتاک را که یکی از خواجه‌سرایان شاه بود و شاه او را به ملازمت اِستر گمارده بود، فرا خواند و او را فرمان داد تا نزد مُردِخای رود و چون و چرای قضیه را دریابد. پس هَتاک نزد مُردِخای به میدان شهر که روبه‌روی دروازۀ شاه بود، بیرون رفت. و مُردِخای او را از هرآنچه بر وی گذشته بود و نیز از مبلغ دقیق پولی که هامان وعده داده بود تا برای از بین بردن یهودیان به خزانۀ شاهی بپردازد، آگاه کرد. همچنین رونوشتی از متن حکمی را که در شوش برای هلاک کردن یهودیان صادر شده بود، به وی داد تا به اِستر نشان داده، آن را برای وی شرح دهد، و امر کند که نزد پادشاه رفته، به او التماس کند و به جهت قوم خویش شفاعت نماید. «خدمتگزاران پادشاه و مردم ولایتهای پادشاه، همگی می‌دانند که اگر مرد یا زنی بی‌آنکه فرا خوانده شود نزد پادشاه به صحنِ اندرونی درآید، تنها یک حکم برای او هست و آن اینکه کشته شود؛ مگر آنکه پادشاه چوگانِ زرین خود را به سوی او دراز کند تا زنده بماند. اما من اکنون سی روز است که به حضور پادشاه فرا خوانده نشده‌ام.» پس هَتاک رفت و اِستر را از آنچه مُردِخای گفته بود، آگاه کرد. آنگاه اِستر به هَتاک فرمود تا به مُردِخای بگوید: پس سخن اِستر را به مُردِخای بازگفتند. آنگاه مُردِخای گفت به اِستر چنین پاسخ دهند: «با خود مپندار که چون در کاخ شاهی به سر می‌بری، از میان همۀ یهودیان تنها تو جان به در خواهی برد. زیرا اگر در این زمان خاموش بمانی، راحت و نجات از جایی دیگر برای یهودیان خواهد آمد، اما تو و خاندانت هلاک خواهید شد. و کسی چه داند، شاید که برای چنین زمانی به سلطنت رسیده‌ای!» آنگاه اِستر فرمود به مُردِخای چنین پاسخ دهند: «برو و همۀ یهودیان را که در شوش هستند، گرد آور و برای من روزه گرفته، سه شبانه‌روز نه چیزی بخورید و نه چیزی بیاشامید. من و ندیمه‌هایم نیز مانند شما روزه خواهیم گرفت. آنگاه نزد پادشاه خواهم رفت، هرچند خلاف قانون است؛ و اگر هلاک شدم، هلاک شدم!» پس مُردِخای رفت و مطابق هرآنچه اِستر به وی فرموده بود، انجام داد.

مزمور ۱۲۳

به سوی تو چشمان خود را برمی‌افرازم، به سوی تو که در آسمانها بر تخت نشسته‌ای! همچون چشم دوختن غلامان به دست سرور خویش، و چشم دوختن کنیزان به دست بانوی خود، چشمان ما نیز بر یهوه، خدای ما دوخته شده است، تا ما را فیض ببخشاید. ما را فیض ببخشا، ای خداوند، ما را فیض ببخشا. زیرا تحقیرِ بسیار بر ما رفته است! جان ما بس سیر شده است از تمسخرِ آسودگان و تحقیر متکبران!

مزمور ۱۲۴

اگر خداوند با ما نمی‌بود - بگذار اسرائیل بگوید - اگر خداوند با ما نمی‌بود، آنگاه که آدمیان بر ما حمله آوردند، و هنگامی که خشمشان بر ما افروخته شد، ما را زنده فرو می‌بلعیدند. آنگاه سیل ما را در کام می‌کشید، و آبها از سَرِ ما می‌گذشت؛ آری، آبهای خروشان ما را غرق می‌کرد! متبارک باد خداوند که ما را طعمۀ دندانهای ایشان نساخت. همچون پرنده‌ای جان ما از دام صیاد رهایی یافت! دام پاره شد و ما رَستیم. یاری ما در نام خداوند است که آسمان و زمین را آفرید!

دوم قرنتیان ۶:‏۱ تا ۷:‏۱

زیرا خدا می‌گوید: «در زمان لطف خود، تو را اجابت کردم و در روز نجات، یاری‌ات دادم.» هان، اکنون زمان لطف خداست؛ هان، امروز روز نجات است. در مقام همکاران خدا، از شما استدعا داریم که فیض خدا را بیهوده نیافته باشید. ما در هیچ چیز سبب لغزش کسی نمی‌شویم، تا خدمتمان ملامت کرده نشود، بلکه در هر چیز شایستگی خود را نشان می‌دهیم، آن‌گونه که از خادمان خدا انتظار می‌رود: با بردباریِ بسیار در زحمات، در سختیها، در تنگناها، در تازیانه‌ها، در زندانها، در هجوم خشمگین مردم، در کار سخت، در بی‌خوابی، و در گرسنگی؛ با پاکی، با معرفت، با صبر، با مهربانی، با روح‌القدس، با محبت بی‌ریا، در عزّت و ذلّت، و بدنامی و نیکنامی. گویی گمراه‌کننده، امّا حقیقت را می‌گوییم؛ با راستگویی، با قدرت خدا، با اسلحۀ پارسایی به دست راست و چپ؛ گویی گمنام، امّا شناخته شده‌ایم؛ گویی در حال مرگ، امّا هنوز زنده‌ایم؛ گویی دستخوش مجازات، امّا از پا درنیامده‌ایم؛ گویی غمگین، امّا همواره شادمانیم؛ گویی فقیر، امّا بسیاری را دولتمند می‌سازیم؛ گویی بی‌چیز، امّا صاحب همه چیزیم. ای قرنتیان، ما بی‌پرده با شما سخن گفتیم و دل خود را بر شما گشودیم. ما محبت خود را از شما دریغ نمی‌داریم. شمایید که مِهر خود را از ما دریغ می‌کنید. با شما همچون فرزندانم سخن می‌گویم؛ شما نیز دل خود را بر ما بگشایید. زیر یوغ ناموافق با بی‌ایمانان مروید، زیرا پارسایی و شرارت را چه پیوندی است و نور و ظلمت را چه رفاقتی؟ مسیح و بِلیعال را چه توافقی است و مؤمن و بی‌ایمان را چه شباهتی؟ و معبد خدا و بتها را چه سازگاری است؟ زیرا ما معبد خدای زنده‌ایم. چنانکه خدا می‌گوید: «بین آنها سکونت خواهم گزید و در میانشان راه خواهم رفت، و من خدای ایشان خواهم بود و آنان قوم من خواهند بود.» «من شما را پدر خواهم بود و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، خداوندِ قادر مطلق می‌گوید.»
پس، خداوند می‌گوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید. هیچ چیز نجس را لمس مکنید و من شما را خواهم پذیرفت.» پس ای عزیزان، حال که این وعده‌ها از آنِ ما است، بیایید خود را از هر ناپاکیِ جسم و روح بزداییم و با ترس از خدا، تقدس را به کمال رسانیم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.