تاریکی خیانت یهودا هیچگاه از یاد کلیساهای نخستین بیرون نرفت، حتی در پرتوِ رستاخیز عیسی. پطرس مکرراً به این واقعیت اشاره فرموده که به عیسی خیانت شد (اعمال ۱:۱۶ و ۲:۲۳)، و پولس نیز چنین کرد (اول قرنتیان ۱۱:۲۳). هرآنچه در اینجا میخوانیم، حکایت از این دارد که کار یهودا، پیروان عیسی را غافلگیر کرد. ایشان تصور کردند که او از سر سفره برخاست تا مانند همیشه، سرگرم انجام کارهایش گردد.
در آن شب عید پِسَخ، به نظر میرسد که فقط عیسی میدانست چه اتفاقاتی در انتظار او و یهودا هستند. وقتی میزبان ضیافت، به کسی نانی را میداد که در غذا فرو برده، برای آن شخص افتخار به شمار میآمد. آیا این آخرین تلاش عیسی بود تا باعث شود یهودا تصمیمش را تغییر دهد؟ یا اینکه راهی بود برای آنکه عیسی در کار یهودا سهیم شود (و این تصویری است پریشانکننده). آیا گناه یهودا کاملاً خارج از حیطۀ اثربخشیِ نجات بود؟ یا آیا ممکن بود که بخشایشی که از صلیب به سوی همۀ زمانها و مکانها جاری شد، کافی بود تا یهودا را تا خودکشیاش همراهی کند و راهی برای بازگشت به نزد خدا به او ارائه دهد؟
زمانی که یهودا از آن اتاق قدم به تاریکی شب گذاشت، در دلش چه میگذشت؟ تئوریهای مبتکرانۀ بسیاری هست برای توجیه کاری که یهودا با رفیقش کرد، اما در عمل، کسی علت آن را نمیداند. این امر مرا به اندیشیدن دربارۀ دوستانی سوق میدهد که به آنها خیانت کردهام، خصوصاً در مسائل کوچک. چرا این کارها را انجام دادم؟ آخر چرا؟ آیا شما هم چنین فکری میکنید؟