نان روزانه

کشتی به‌آرامی ساحل بندر را به مقصد رُم ترک کرد. مصریان، فینیقیان و یونانیان از دیدن دریا خوشحال می‌شدند، اما برای یهودیان، دریا مساوی با خطر و آشوب بود. در این مورد، همین‌طور هم شد. آنها به کرت رسیدند، اما بعد، با وجود نزدیک‌شدن به پایان فصل دریانوردی، تصمیم گرفتند به‌سرعت به‌سمت مقصد حرکت کنند. پس جای تعجب نبود که به دردسر افتادند. اما در میانهٔ وحشت، یک صدا با اطمینان و آرامش صحبت می‌کرد. پولس وعده‌ای را از فرشتهٔ خداوند دریافت کرده بود که همه از آن وضعیت، جان‌به‌در خواهند برد. او ممکن بود کمی حق‌به‌جانب به‌نظر برسد، چون گفته بود: «سروران، شما می‌بایست سخن مرا می‌پذیرفتید.» اما بعد ثابت شد که حق با او بوده است.
خوانندگان روایت لوقا احتمالاً می‌توانند مضمون فرعی مهمی را در تمام این بخش حس کنند: یعنی مقایسه‌ای با داستان یونس. این نبی عهد عتیق از خواندگی خداوند برای موعظه به اهالی نینوا فرار کرده بود؛ ولی پولس به‌سوی سرنوشت خود برای موعظه در رُم در حرکت بود. یونس هنگامی که زیر سایهٔ آن گیاه نشسته بود، از دستور خدا سرپیچی کرد و باید با شرمندگی بسیار، دوباره در مسیر صحیح قرار می‌گرفت، اما پولس به خدا وفادار ماند و به مقصد خود رسید- درست است که در زنجیر بود، اما عزمش همچنان راسخ بود.

به این فکر می‌کنم که آیا چیزی وجود دارد که شاید به‌نحوی در حال فرار از آن باشیم؟ آیا جایی، نجوایی غرولُندکنان در وجود خود داریم که بتواند از طرف خدا باشد؟ ما مانند یونس هستیم یا پولس؟

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.