یکی از موضوعات تکاندهندهٔ کتاب استر، توصیف مکرر ضیافتهای پُرزَرقوبَرق است. سه مورد از اینها به دستور پادشاه برگزار شدند و دومین آنها به افتخار ملکه استر بود (استر ۲:۱۸). یک مورد دیگر را وشتی ترتیب داد و دو مورد دیگر را نیز استر. و کتاب با ضیافتهای شادمانهٔ یهودیان به پایان میرسد که خبر از جشن بزرگ پوریم میدادند (استر ۹).
در قرائت امروز، مشاهده میکنیم که استر چگونه سازوبرگ اجتماعی ضیافتها را در جهت پیروزی سیاسی بهکار گرفت. قهرمان داستان ما، با حس بیهمتای خود برای بهرهگرفتن از زمان، تا دومین روز از ضیافت دوم خود، تسلط بر اعصاب خود را حفظ کرد و سپس هویت حقیقی خود را بهعنوان یک زن یهودی در خطر آشکار ساخت.
تا به این مرحله، پادشاه هم کنجکاو بود و هم سرخوش از باده. استر از لحظهٔ مناسب که توجه پادشاه به او جلب بود، استفاده کرد و دلیرانه لب به سخن گشود. او نقشهٔ یک نسلکُشی را برملا ساخت که نه فقط زندگی خودش را تهدید میکرد، بلکه با ایجاد رسوایی و بیحرمتی به دربار پادشاه، موقعیت وی را نیز به خطر میانداخت (آیهٔ ۴).
همین آمیزهٔ زیرکی و شهامت بود که چنین اثربخش در جهت تحقق هدف مشیّتی هدایتکننده، نقش ایفا کرد. اگر بخواهیم در مورد یک الهیات در کتاب استر سخن بگوییم، باید به عملکرد خدای یهودیان که نامی از او برده نشده، اشاره کنیم که چنین قاطعانه، از طریق هشیاری و شجاعت قوم او بهانجام رسید، قومی که در خطر قرار داشت. استر با آگاهی از وجود پیامدهای هولناک این ماجرا، میدانست که «وقتی برای سکوت هست و وقتی برای سخن گفتن.» (جامعه ۳:۷).
دعای امروز
ای خدای خالق،
تو جمیع ما را بهصورت خودت سرشتی:
باشد که تو را در هرآنچه میبینیم، تشخیص دهیم،
و تو را در هرآنچه انجام میدهیم، خدمت کنیم؛
بهواسطهٔ عیسای مسیح، خداوندگار ما.
مطالعهٔ کتاب مقدس
استر ۶:۱۴ تا آخر فصل ۷
آنان هنوز با وی سخن میگفتند که خواجهسرایان پادشاه از راه رسیدند و هامان را شتابان به ضیافتی که اِستر ترتیب داده بود، بردند.
پس پادشاه و هامان رفتند تا با شهبانو اِستر در ضیافت شرکت کنند. روز دوّم نیز، به هنگام نوشیدن شراب، پادشاه از استر پرسید: «شهبانو اِستر، چه درخواستی داری که به تو داده خواهد شد. خواهش تو چیست؟ حتی اگر نیمی از مملکت باشد، برآورده خواهد شد.» آنگاه شهبانو اِستر پاسخ داد: «پادشاها! اگر بر من نظر لطف داری و اگر پادشاه را پسند آید، جان من به درخواست من و جان قوم من نیز به خواهش من، به من بخشیده شود. زیرا که من و قومم فروخته شدهایم تا هلاک و کشته و نابود شویم. اگر تنها به غلامی و کنیزی فروخته میشدیم، لب فرو میبستم، زیرا مصیبت ما در قیاس با زیان پادشاه هیچ است.» آنگاه خشایارشای پادشاه به شهبانو اِستر گفت: «آن کیست و کجاست که جسارت کرده تا دست به چنین کاری بزند؟» اِستر گفت: «خصم و دشمن! همین هامانِ شریر!» آنگاه هامان در حضور شاه و شهبانو به هراس افتاد. و پادشاه برآشفته، از نوشیدن شراب برخاست و به باغِ کاخ رفت. اما هامان چون دید که بلا از جانب پادشاه برایش مقدر است، در آنجا ماند تا برای جان خود دست به دامانِ شهبانو اِستر شود. هنگامی که پادشاه از باغِ کاخ به تالار نوشیدن شراب بازگشت، هامان خود را بر تختی که اِستر بر آن بود، میافکند. پس پادشاه گفت: «آیا این شخص به هنگام حضور من در خانه، به شهبانو دستدرازی میکند؟» هنوز این سخن بر زبان پادشاه بود که روی هامان را پوشاندند. آنگاه حَربونا، یکی از خواجهسرایان ملازم شاه گفت: «اینک چوبۀ داری به بلندی پنجاه ذِراع در خانۀ هامان آماده است. هامان این دار را برای مُردِخای که با سخن خود جان پادشاه را نجات داد، فراهم آورده است.» پادشاه فرمود: «او را بر همان، بر دار کنید.» پس هامان را بر چوبۀ داری که برای مُردِخای فراهم آورده بود، بر دار کردند. آنگاه خشم پادشاه فرو نشست.
مزمور ۱۴۳
خداوندا، دعای مرا بشنو؛ در امانت خود به التماسم گوش فرا ده، و در عدالت خود اجابتم فرما. بر خدمتگزار خود به داوری برمیا، زیرا هیچ زندهای در پیشگاه تو پارسا نیست. دشمن بر جان من آزار روا داشته، و حیات مرا بر زمین کوبیده است. او مرا در تاریکی ساکن گردانیده است، همچون کسانی که دیرزمانی مرده باشند! پس روح من در اندرونم مدهوش گشته، و دل من در اندرونم متحیر گردیده است. روزگاران کهن را به یاد میآورم؛ در همۀ کردههای تو تأمل میکنم، و به کارهای دست تو میاندیشم. دستهای خود را به سوی تو دراز میکنم، جان من همچون زمین خشک، تشنۀ توست. سِلاه خداوندا، مرا بهزودی اجابت فرما، زیرا که روح من هوش از کف میدهد. روی خود را از من مپوشان، مبادا همچون کسانی شوم که به گودال فرو میروند. صبحگاهان از محبت خود مرا بشنوان، زیرا که بر تو توکل دارم. راهی را که باید بروم به من بیاموز، زیرا که نزد تو جان خود را برمیافرازم. خداوندا، مرا از دشمنانم رهایی ده، زیرا که در تو خویشتن را پنهان میکنم. مرا بیاموز که ارادهات را به جا آورم، زیرا که تو خدای من هستی. روح نیکوی تو مرا بر زمین هموار هدایت کند. بهخاطر نام خود، ای خداوند، مرا زنده بدار، بهخاطر عدالت خود، جان مرا از تنگی به در آر. در محبت خود، دشمنانم را منقطع ساز، و همۀ خصمان جانم را هلاک کن، زیرا که من خادم تو هستم.
مزمور ۱۴۶
هَلِلویاه! ای جان من، خداوند را ستایش کن! تا زندهام خداوند را ستایش خواهم کرد؛ تا وجود دارم برای خدای خود سرود ستایش خواهم خواند. بر امیران توکل مکنید، بر آدمیزاد، که نزد او نجاتی نیست. چون روح او بیرون میرود، او به خاک برمیگردد، و در همان روز تدبیرهایش نابود میشود. خوشا به حال آن که خدای یعقوب یاور اوست، که امیدش بر یهوه خدای اوست؛ بر صانع آسمان و زمین، و دریا و هر چه در آن است، بر او که امانت را تا به ابد نگاه میدارد؛ که مظلومان را دادرسی میکند، و گرسنگان را خوراک میدهد. خداوند زندانیان را آزاد میسازد، خداوند چشمان کوران را میگشاید؛ خداوند خمشدگان را برمیافرازد، خداوند پارسایان را دوست میدارد. خداوند بر غریبان دیدبانی میکند، و حامی یتیمان و بیوهزنان است؛ اما راههای شریران را بیفرجام میگذارد. خداوند جاودانه پادشاهی میکند، خدای تو، ای صَهیون، در همۀ اعصار. هللویاه!
دوم قرنتیان ۸:۱۶ تا ۹:۵
خدا را شکر میکنم که در دل تیتوس نیز نهاده است که همچون من خالصانه به فکر شما باشد. زیرا او نه تنها تقاضای ما را پذیرفت، بلکه خود با اشتیاقِ بسیار، برای آمدن نزد شما پیشقدم شد. و ما همراه او برادری را میفرستیم که همۀ کلیساها او را بهخاطر خدمتش به انجیل میستایند. بهعلاوه، او از سوی کلیساها انتخاب شده تا در انجام این کار خیر که برای جلال خدا و نشان دادن خیرخواهیمان خدمت آن را بر عهده گرفتهایم، همسفر ما باشد. ما بسیار مراقبیم که خدمت ما در گردآوری این هدیۀ سخاوتمندانه مورد انتقاد کسی قرار نگیرد. زیرا میکوشیم نه تنها در نظر خداوند، بلکه در نظر مردم نیز آنچه شایسته است انجام دهیم. همراه این افراد، برادر خود را نیز میفرستیم که بارها اشتیاقش از راههای گوناگون بر ما ثابت شده، و اکنون اشتیاق او بهخاطر اطمینان بسیارش به شما حتی افزونتر نیز گردیده است. دربارۀ تیتوس باید بگویم که در خدمت به شما شریک و همکار من است؛ و دربارۀ برادرانمان نیز باید بگویم که فرستادگان کلیساها و جلال مسیحاند. پس محبت خود را در عمل به آنها ثابت کنید و نشان دهید که فخر ما به شما بیاساس نیست، تا همۀ کلیساها ببینند.
نیازی نیست دربارۀ این خدمتِ به مقدسین به شما بنویسم، زیرا از اشتیاقتان به یاری رساندن آگاهم و در این خصوص نزد ایمانداران مقدونیه به شما بالیدهام. بدیشان گفتهام که شما در ایالت اَخائیه از سال گذشته برای دادنِ هدیه آماده بودهاید. این شور و حرارت شما بیشترِ آنان را نیز به عمل برانگیخته است. امّا این برادران را میفرستم تا فخر ما به شما در این خصوص اشتباه از کار درنیاید، بلکه تا همانگونه که به ایشان گفتهام، آمادگی لازم را داشته باشید. زیرا اگر کسی از ایماندارانِ مقدونیه همراهم بیاید و دریابد که آماده نیستید، ما - و چقدر بیشتر خودتان - از اطمینانی که به شما داشتهایم، سرافکنده خواهیم شد. پس ضروری دانستم از برادران بخواهم که پیشاپیش به دیدارتان بیایند و تدارک هدیۀ سخاوتمندانهای را که وعده داده بودید، به اتمام رسانند. آنگاه این هدیه، هدیهای خواهد بود که نه با تنگچشمی، بلکه با گشادهدستی داده شده است.