نان روزانه

کلام امروز: یوحنا ۲۱:‏۱-‏۱۹ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۳۰صفنیا ۳:‏۱۴ تا آخراعمال ۹:‏۱-‏۶ [۷-‏۲۰]

سومین یکشنبهٔ عید رستاخیزکلماتی که در انجیل‌ها به‌کار رفته‌اند، هرگز قادر نیستند حق مطلب را در مورد رستاخیز ادا کنند. نخستین روز رستاخیز چیزی فراتر از آن است که به زبان بیاید. اما ماجراهایی که ارائه شده، حاوی سرنخ‌هایی حیاتی است در‌این‌باره که چه انتظاری می‌توانیم از کلیسای آتی داشته باشیم، یا چه امیدی برای آن در دل بپرورانیم. اشاره به تعداد ماهی‌ها- یعنی ۱۵۳ عدد- که در داخل تورهای ماهیگیری به طرف ساحل کشیده شدند، احتمالاً می‌کوشد نکتهٔ بسیار مهمی را دربارهٔ آیندهٔ کلیسا به ما بگوید. کلیسا به‌اندازهٔ صید چشمگیر یک ماهیگیر، از ایمانداران پر خواهد بود، از ایماندارانی متنوع با نمونه‌های گوناگون و جالب. در ضمن، یوحنا با بازگو‌کردن صحنهٔ صبحانه، نکته‌ای دربارهٔ مهمان‌نوازی نیز بیان می‌دارد: اینکه عیسی هنوز ما را دعوت می‌کند تا به‌همراه او در ضیافت شرکت کنیم. حتی با اینکه شاگردان پس از شام آخر، عیسی را تنها رها کرده بودند، اما شام‌های دیگری نیز بود. عیسی از هر لحاظ میزبان است. ما به تغذیه‌شدن از او و تغذیه‌کردن با او ادامه می‌دهیم.

سپس به موضوع شنا‌کردن می‌رسیم. یکی از نکات عجیب در مورد کتاب‌مقدس، این است که هیچ نمونهٔ واقعی از شنای موفقیت‌آمیز پیش از رستاخیز دیده نمی‌شود. آب، نمادی است از نیروی هرج و مرج و طاقت‌فرسا. اما پس از رستاخیز، تفاوتی پدید آمد. پطرس توانست در دریاچه شیرجه بزند. ظهورهای عیسی بعد از رستاخیز، شاگردان را دعوت می‌کرد که دل به دریا بزنند و خطر را بپذیرند. کلیسا را افرادی به پیش خواهند برد که می‌توانند شنا‌کردن را بیاموزند، یا حتی سعی کنند روی آب راه بروند.

یک ضرب‌المثل وِنیزی می‌گوید: «منتقد در ساحل می‌ایستد، اما هنرمند در دریا شنا می‌کند». ما در ایمان خود به رستاخیز، دعوت شده‌ایم شیرجه بزنیم، نه به این دلیل که بی‌احتیاط هستیم، بلکه به این دلیل که مسیح اکنون ما را فرا می‌خواند تا برای یک زندگی نو به او بپیوندیم، زندگی‌ای که در آن مخاطرات و امید است.

مطالعهٔ کتاب مقدس

یوحنا ۲۱:‏۱-‏۱۹

پس از این وقایع، عیسی بار دیگر خود را در کنار دریاچۀ تیبِریه بر شاگردان نمایان ساخت. او این‌چنین نمایان گشت: روزی شَمعون پطرس، تومای معروف به دوقلو، نَتَنائیل از مردمان قانای جلیل، پسران زِبِدی و دو شاگرد دیگر با هم بودند. شَمعون پطرس به آنها گفت: «من به صید ماهی می‌روم.» آنها گفتند: «ما نیز با تو می‌آییم.» پس بیرون رفته، سوار قایق شدند. امّا در آن شب چیزی صید نکردند. سحرگاهان، عیسی در کنار ساحل ایستاد؛ امّا شاگردان درنیافتند که عیسی است. او به آنها گفت: «ای فرزندان، چیزی برای خوردن ندارید؟» پاسخ دادند: «نه!» گفت: «تور را به جانب راست قایق بیندازید که خواهید یافت.» ایشان چنین کردند و از فراوانی ماهی قادر نبودند تور را به درون قایق بکشند. شاگردی که عیسی دوستش می‌داشت، به پطرس گفت: «خداوند است!» شَمعون پطرس چون شنید که خداوند است، در دم جامۀ خود را گرد خویش پیچید - زیرا آن را از تن به در آورده بود - و خود را به دریا افکند. امّا دیگر شاگردان با قایق آمدند، در حالی که تورِ پر از ماهی را با خود می‌کشیدند، زیرا فاصلۀ آنها با ساحل فقط دویست ذِراع بود. چون به ساحل رسیدند، دیدند آتشی با زغال افروخته است و ماهی بر آن نهاده شده، و نان نیز هست. عیسی به ایشان گفت: «از آن ماهیها که هم‌اکنون گرفتید، بیاورید.» شَمعون پطرس به درون قایق رفت و تور را به ساحل کشید. تورْ پر از ماهیهای بزرگ بود، به تعداد صد و پنجاه و سه ماهی. و با اینکه شمار ماهیها بدین حد زیاد بود، تور پاره نشد. این سوّمین بار بود که عیسی پس از برخاستن از مردگان بر شاگردان خویش نمایان می‌شد. عیسی به ایشان گفت: «بیایید صبحانه بخورید.» هیچ‌یک از شاگردان جرأت نکرد از او بپرسد، «تو کیستی؟» زیرا می‌دانستند که خداوند است. عیسی پیش آمده، نان را برگرفت و به آنها داد، و نیز ماهی را. پس از صبحانه، عیسی از شَمعون پطرس پرسید: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا بیش از اینها محبت می‌کنی؟» او پاسخ داد: «بله سرورم؛ تو می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی به او گفت: «از بره‌های من مراقبت کن.» بار دوّم عیسی از او پرسید: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا محبت می‌کنی؟» پاسخ داد: «بله سرورم؛ می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» بار سوّم عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا دوست می‌داری؟» پطرس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید، «آیا مرا دوست می‌داری؟» آزرده شد و پاسخ داد: «سرورم، تو از همه چیز آگاهی؛ تو می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی گفت: «از گوسفندان من مراقبت کن. آمین، آمین، به تو می‌گویم، زمانی که جوانتر بودی کمر خویش برمی‌بستی و هر جا که می‌خواستی می‌رفتی؛ امّا چون پیر شوی دستهایت را خواهی گشود و دیگری کمر تو را بربسته، به جایی که نمی‌خواهی خواهد برد.» عیسی با این سخن به چگونگی مرگی اشاره می‌کرد که پطرس با آن خدا را جلال می‌داد. سپس عیسی به او گفت: «از پی من بیا.»

مزمور ۳۰

خداوندا، تو را تمجید می‌کنم، زیرا که مرا بالا کشیدی، و نگذاشتی دشمنانم بر من شادی کنند. ای یهوه خدای من، نزد تو فریاد کمک برآوردم و مرا شفا بخشیدی. خداوندا، تو جان مرا از هاویه برآوردی؛ و مرا از میان آنان که به گودال فرو می‌روند، زنده ساختی. ای سرسپردگان خداوند، او را بسرایید؛ نام قدوس او را بستایید! زیرا خشم او دمی بیش نمی‌پاید، اما لطفش همۀ عمر را در بر می‌گیرد؛ شبی ممکن است سراسر به گریه بگذرد، ولی صبحگاهان شادمانی رخ می‌نماید. و اما من، در آسودگی خود گفتم: «هرگز جنبش نخواهم خورد.» خداوندا، آنگاه که لطف تو شامل حالم بود، کوهِ مرا در قوّت استوار گردانیدی؛ اما چون روی از من نهان کردی، هراسان گشتم. خداوندا، تو را می‌خوانم؛ نزد تو، ای خداوندگار، فریاد التماس بلند می‌کنم: «در مرگ من چه سودی است، و در فرو رفتنم به گودال چه فایده؟ آیا خاک تو را خواهد ستود؟ آیا از امانت تو خبر خواهد داد؟ خداوندا، بشنو و مرا فیض عطا فرما؛ خداوندا، یاور من باش.» تو شیون مرا به رقص بدل کردی؛ پلاس را از تنم به در آوردی و مرا به شادی پوشانیدی، تا همۀ وجودم تو را بسراید و خاموش نماند. ای یهوه خدای من، تو را جاودانه شکر خواهم گزارد.

صفنیا ۳:‏۱۴ تا آخر

ای دختر صَهیون، فریاد شادمانی سر دِه! ای اسرائیل، بانگ برآور! ای دختر اورشلیم، به تمامی دل شادی کن و وجد بنما! زیرا خداوند عقوبتهای تو را از تو برگرفته و دشمنانت را دور کرده است. یهوه پادشاه اسرائیل، در میان توست؛ پس دیگر از بلا نخواهی ترسید. در آن روز به اورشلیم خواهند گفت: «ای صَهیون، مترس و دستانت سست نشود! یهوه خدایت در میان توست، او جنگاور است و نجات خواهد داد. او بر تو شادی بسیار خواهد کرد و در محبتش آرام خواهد پذیرفت؛ او با سرودها بر تو شادی خواهد نمود. «آن کسانِ تو را که به‌خاطر عیدها اندوهگین‌اند، گرد خواهم آورد، تا دیگر زیر بار ملامت نباشی. هان در آن زمان، بر ضد همۀ آزاردهندگانت عمل خواهم کرد؛ لنگان را نجات خواهم داد و طردشدگان را گرد خواهم آورد. آری من رسوایی ایشان را در سراسر جهان به عزّت و شهرت بدل خواهم کرد. در آن زمان شما را باز خواهم آورد، و آنگاه که شما را گرد آورم به‌یقین به شما در میان همۀ اقوام جهان شهرت و عزّت خواهم بخشید، آن هنگام که سعادت گذشته را در برابر چشمانتان به شما بازگردانم؛» این است فرمودۀ خداوند.

اعمال ۹:‏۱-‏۶ [۷-‏۲۰]

و امّا سولُس که همچنان به دمیدنِ تهدید و قتل بر شاگردان خداوند ادامه می‌داد، نزد کاهن اعظم رفت و از او نامه‌هایی خطاب به کنیسه‌های دمشق خواست تا چنانچه کسی را از اهل طریقت بیابد، از زن و مرد، در بند نهاده، به اورشلیم بیاورد. طی سفر، چون به دمشق نزدیک می‌شد، ناگاه نوری از آسمان بر گِردش درخشید و او بر زمین افتاده، صدایی شنید که خطاب به وی می‌گفت: «شائول، شائول، چرا مرا آزار می‌رسانی؟» وی پاسخ داد: «خداوندا، تو کیستی؟» پاسخ آمد: «من آن عیسی هستم که تو بدو آزار می‌رسانی. حال، برخیز و به شهر برو. در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی.»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.