نان روزانه

کلام امروز: فیلیپیان ۲‏:‏۱‏-‏۱۳ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۱۱۰مزامیر ۱۱۱۲پادشاهان ۱۸‏:‏۱۳ تا آخر

چه چیز شما را شاد می‌کند؟ آیا می‌توانید روزی را به یاد بیاورید که کاملاً و با تمام وجود شاد بودید؟ این سؤال برخی را به یاد خاطرات خانوادگی می‌اندازد: جشن عروسی، تولد فرزندان و نوه‌ها، تعطیلات در روزهایی آفتابی، مکان‌های زیبا و غذای عالی. همچنین، ممکن است اینها برای دیگران چنین معنایی نداشته باشند، بلکه شاید دستاوردهای شخصی یا حتی بودن با دوستان، این حس را در آنان برانگیزاند. بعضی از ما نیز ممکن است هرگز نتوانیم خاطرهٔ گذراندن روزی را در شادی مطلق، به یاد آوریم.
این برای پولس، تصویر جامعه‌ای است که در آن، دیگر خودخواهی و منفعت شخصی وجود ندارد. این شادی در جایی خواهد بود که هر کس مراقب دیگری باشد؛ جایی که فروتنی جای تکبر را گرفته باشد و انسان‌ها به‌جای خدمت شدن، خدمت کنند؛ این شادی زمانی کامل خواهد شد که همه، الگو و طرز فکر مسیح را بر خود گیرند؛ یعنی همان کسی که جان خود را برای محبوبانش فدا کرد.

و شادی پولس زمانی بیشتر می‌شود که می‌بیند جماعت محبوب خداوند که برخاسته و عیسای قیام‌کرده را حمد می‌گویند، بر روی زانوان، و حمدگویان معطوف آسمان‌ می‌شوند. شعری که آنان می‌خوانند، یکی از قدیمی‌ترین سرودهای پرستشی کلیساست. چیزهایی که لبخند بر لب ما می‌آورند (غروبی تماشایی، خانواده، دوستان، موسیقی، عشق)، در خدمت نجات‌دهندهٔ ما منشأ دارند و به انجام می‌رسند. پرستش آنکه خود را فدا کرد، چنان شادی عمیقی در ما می‌آفریند که متوجه می‌شویم ما نیز می‌توانیم چنان جلال، محبت، شادی و آرامشی را به اطرافیان‌مان منتقل کنیم.

دعای امروز

ای خدای بزرگ، تو می‌دانی که بدون یاری‌ات قادر به شاد کردن تو نیستیم؛
از روی رحمت، عطا کن که روح‌القدس
در همه‌چیز هادی و حاکم قلب‌های ما باشد؛
در نام پسر تو و سرورمان عیسای مسیح،
که زنده است و با تو حکومت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
یک خدا، از حال تا ابدالآبادای خدای بزرگ، تو می‌دانی که بدون یاری‌ات قادر به شاد کردن تو نیستیم؛
از روی رحمت، عطا کن که روح‌القدس
در همه‌چیز هادی و حاکم قلب‌های ما باشد؛
در نام پسر تو و سرورمان عیسای مسیح،
که زنده است و با تو حکومت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
یک خدا، از حال تا ابدالآباد

مطالعهٔ کتاب مقدس

فیلیپیان ۲‏:‏۱‏-‏۱۳

پس اگر در مسیح دلگرمید، اگر محبت او مایۀ تسلی شماست، اگر در روحْ رفاقت دارید، و اگر از رحم و شفقت برخوردارید، بیایید شادی مرا به کمال رسانید و با یکدیگر وحدت‌نظر و محبت متقابل داشته، یکدل و یکرأی باشید. هیچ کاری را از سَرِ جاه‌طلبی یا تکبّر نکنید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید. هیچ‌یک از شما تنها به فکر خود نباشد، بلکه به دیگران نیز بیندیشد. همان طرز فکر را داشته باشید که مسیحْ عیسی داشت: او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید. پس خدا نیز او را به‌غایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید، تا به نام عیسی هر زانویی خم شود، در آسمان، بر زمین و در زیر زمین، و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیحْ ’خداوند‘ است، برای جلال خدای پدر.
پس ای عزیزان، همان‌گونه که همیشه مطیع بوده‌اید، نه تنها در حضور من، بلکه اکنون بسی بیشتر حتی در غیابم، نجات خود را ترسان و لرزان به عمل آورید؛ زیرا خداست که با عمل نیرومند خود، هم تصمیم و هم قدرت انجام آنچه را که خشنودش می‌سازد، در شما پدید می‌آورد.

مزامیر ۱۱۰

خداوند به خداوندگار من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.» خداوند عصای اقتدار تو را از صَهیون دراز خواهد کرد؛ در میان دشمنانت فرمانروایی کن. در روزی که به جنگ روی قوم تو با رغبت داوطلب خواهند شد. آراسته به شکوهی مقدس، جوانان تو چون شبنم از رَحِمِ فجر نزد تو حاضر خواهند بود. خداوند سوگند خورده و نظرش را تغییر نخواهد داد که: «تو جاودانه کاهن هستی، در رتبۀ مِلکیصِدِق.» خداوند بر دست راست توست! او در روز خشم خود پادشاهان را در هم خواهد کوبید. او قومها را داوری خواهد کرد و آنها را از لاشها پر خواهد ساخت و سران را در سرتاسر زمین خواهد کوبید. او از نهر کنار راه خواهد نوشید؛ بنابراین سَرِ خویش را بر خواهد افراشت.

مزامیر ۱۱۱

هَلِلویاه! خداوند را با تمامی دل سپاس خواهم گفت، در شورای صالحان، در میان جماعت. کارهای خداوند عظیم است؛ آنان که از آنها لذت می‌برند، جملگی در آنها غُور می‌کنند. کار او پر از جلال و شکوه است، و عدالتش پایدار، تا به ابد! او خویشتن را به کارهای شگفتش شهره ساخته است؛ خداوند فیاض و رحیم است. او ترسندگان خود را روزی می‌دهد، و عهد خویش را تا به ابد یاد می‌دارد. قوّت کارهای خویش را بر قوم خود اعلام داشته، تا میراث قومها را بدیشان عطا فرماید. اعمال دستهایش حق و عدل است، و جملۀ احکامش قابل اعتماد. پایدارند تا ابد‌الآباد، و در راستی و درستی وضع گردیده‌اند. فدیه را برای قوم خود فرستاد، و عهد خویش را جاودانه حکم فرمود؛ قدوس و مَهیب است نام او! ترس خداوندآغاز حکمت است، آنان را که به احکام او عمل می‌کنند فهمِ نیکوست. ستایش او تا به ابد پایدار است!

۲پادشاهان ۱۸‏:‏۱۳ تا آخر

در چهاردهمین سال سلطنت حِزِقیای پادشاه، سنحاریب پادشاه آشور به تمامی شهرهای حصاردار یهودا حمله آورد و آنها را متصرف شد. پس حِزِقیا پادشاه یهودا به پادشاه آشور در لاکیش پیغام فرستاد که: «خطا کرده‌ام. از سرزمین من واپس بنشین و من هر قدر بخواهی به تو خواهم پرداخت.» پادشاه آشور سیصد وزنه نقره و سی وزنه طلا از حِزِقیا پادشاه یهودا درخواست کرد. پس حِزِقیا تمام نقره‌ای را که در معبد خداوند و خزانه‌های کاخ سلطنتی یافت می‌شد، به وی داد. در آن هنگام، حِزِقیا روکش طلای درها و ستونهای معبد خداوند را که خود آنها را به طلا پوشانده بود، کَند و به پادشاه آشور داد. پادشاه آشور، سردار کل لشکر، افسر ارشد و نمایندۀ خود را با لشکری عظیم از لاکیش به اورشلیم نزد حِزِقیای پادشاه فرستاد. آنان برآمده، به اورشلیم رفتند. چون رسیدند، در کنار قنات آبگیرِ بالایی بر سر راه مزرعۀ رختشورها توقف کردند و حِزِقیای پادشاه را به حضور فرا خواندند. پس اِلیاقیم پسر حِلقیا رئیس امور دربار، و شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایع‌نگار پسر آساف نزد ایشان بیرون آمدند. نمایندۀ پادشاه آشور بدیشان گفت: «به حِزِقیا بگویید: ”شاهِ کبیر، پادشاه آشور، چنین می‌فرماید: این اطمینان تو بر چه پایه‌ای استوار است؟ آیا گمان می‌کنی سخنان پوچ می‌تواند جایگزین تدبیر جنگی و قدرت سپاهیگری شود؟ اکنون بر چه کسی توکل بسته‌ای که اینچنین بر من شوریده‌ای؟ اینک حالْ تو بر مصر، آن نی در هم شکسته توکل بسته‌ای که هر که بر آن تکیه زند و آن را عصای دست خویش سازد، به دستش فرو رود و مجروحش سازد! آری، هر که بر فرعون پادشاه مصر امید بندد، سرانجامش جز این نخواهد بود! و اگر مرا بگویید: ’ما بر یهوه خدای خود توکل داریم،‘ آیا او همان نیست که حِزِقیا مکانهای بلند و مذبحهایش را از بین برده و به یهودا و اورشلیم می‌گوید: ’باید تنها در برابر این مذبح در اورشلیم پرستش کنید‘؟ پس حال، بیا و با سرورم پادشاه آشور شرطی ببند: من دو هزار اسب به تو می‌دهم، اگر خود بتوانی سواران بر آنها بگماری! پس چگونه می‌خواهی حتی یک افسر ساده از کوچکترین خادمان سرورم را عقب برانی، در حالی که به جهت ارابه‌ها و سواران به مصر امید بسته‌ای؟ وانگهی، آیا من بدون فرمان خداوند برای نابودی این سرزمین برآمده‌ام؟ خداوند خود مرا فرموده تا بر این سرزمین برآیم و آن را نابود کنم.“» آنگاه اِلیاقیم پسر حِلقیا، و شِبنا و یوآخ به نمایندۀ پادشاه گفتند: «تمنا داریم با خادمان خود به زبان آرامی سخن بگویی، زیرا آن را می‌فهمیم. به زبان یهودیان با ما سخن مگوی، مبادا مردمِ بالای دیوار شهر سخنانت را بشنوند.» اما نمایندۀ پادشاه آشور بدیشان گفت: «مگر سرورم مرا فرستاده تا تنها با تو و سرورت سخن بگویم و با مردمی که بر دیوار شهر نشسته‌اند خیر؟ مگر نه این است که آنان نیز همراه شما مدفوع خود را خواهند خورد و ادرار خویش را خواهند نوشید؟» آنگاه ایستاد و به بانگ بلند به زبان یهودیان گفت: «کلام شاهِ کبیر، پادشاه آشور را بشنوید! پادشاه چنین می‌فرماید: ”مگذارید حِزِقیا شما را بفریبد، زیرا او نمی‌تواند شما را از دست من برهاند. سخن حِزِقیا را که می‌گوید: ’خداوند به‌یقین ما را خواهد رهانید و این شهر به دست پادشاه آشور نخواهد افتاد‘، باور مکنید و اجازه ندهید شما را به توکل بر خداوند وادارد.“ آری، به حِزِقیا گوش مگیرید. زیرا پادشاه آشور چنین می‌گوید: ”با من صلح کنید و به جانب من بیرون آیید، تا هر کس از تاک و درخت انجیر خود بخورد و از آبِ چاه خویش بنوشد، تا آنگاه که بیایم و شما را به سرزمینی برم همچون سرزمین خودتان، سرشار از غَله و شراب تازه، نان و تاکستان، و درختان زیتون و عسل. چنین کنید تا زنده بمانید و نمیرید! به حِزِقیا گوش مگیرید که شما را فریفته، می‌گوید: خداوند ما را خواهد رهانید. آیا تا کنون هیچ‌یک از خدایان قومهای جهان توانسته است سرزمین خود را از چنگ پادشاه آشور برهاند؟ کجایند خدایانِ حَمات و اَرفاد؟ خدایان سِفاروایِم، هینَع و عِوّا؟ آیا آنها توانستند سامِرِه را از دست من برهانند؟ از همۀ خدایانِ این ممالک، کدام‌یک تا به حال توانسته است سرزمین خویش را از دست من برهاند که حال خداوند بخواهد اورشلیم را از چنگ من نجات بخشد؟“» اما مردم سکوت کردند و پاسخی ندادند، زیرا پادشاه بدیشان فرمان داده بود که: «او را پاسخ مدهید.» آنگاه اِلیاقیم پسر حِلقیا که رئیس امورِ دربار بود، و شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایع‌نگار پسر آساف با جامه‌های دریده نزد حِزِقیا آمدند و سخنان نمایندۀ آشور را به او بازگفتند.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.