یعقوب رسول
امروز ماجرای شائول را کنار میگذاریم تا یاد یعقوب رسول را گرامی بداریم. یعقوب خواستار آن شد که از آسمان بر سامریانی که عیسی را نپذیرفتند، آتش فرودآید. طبق روایت انجیل، آتش فرودنیامد؛ اما در اینجا فرودآمد، و این جزئی از مبارزۀ دائمی بر سر قدرت است. پادشاه به کمک نیاز داشت. و از آنجا که پادشاه بود، میتوانست برای دریافت این کمک، دستور صادر کند. او به این واقعیت اعتنایی نکرد که نبی خدا حاضر نبود از دستور کسی جز خدا، اطاعت کند. ایلیا در زمینۀ ایستادگی سرسختانه و ویرانگر در برابر پادشاهان و ملکههایی که دائماً دستور صادر میکردند، سابقهدار بود، و طبیعتاً در اینجا نیز حاضر نبود از آدم بیسر و پایی مانند اخزیا دستور بگیرد. لازم بود کسی با احترام بگوید، «تمنا دارم»، یا همان «لطفاً»، همان کاری که سردار سوم خردمندانه انجام داد. اما این سودی به حال اخزیا نداشت، چون در هر حال مُرد. سالها سپری شده بود، اما صداهای شائول و سموئیل، که در مقابل یکدیگر قرار داشتند، هنوز طنینافکن بود. پادشاه یا نبی؟ نظامهای سازمانیافته و مبتنی بر سلسله مراتب یا آزادی الهامات الاهی؟ حاکمیت انسان یا حاکمیت خدا؟ کتابهای سموئیل و پادشاهان به توصیف تلاشهای قوم خدا به منظور برخورداری از هر دو پرداختهاند. گاه تعادل برقرار میشد؛ اما اغلب چنین نمیشد. در مورد ما چه؟ آیا به ساختارهای مبتنی بر سلسله مراتب و مستحکم رهبری کلیسا گرایش داریم؟ یا به ندای الهامات الاهی و ایستادگی در برابر شرارت؟ ماجراهای کتابمقدس مبین این هستند که هر دو مورد نیاز میباشند. اما ایجاد تعادلی درست ممکن است با مرگ و زندگیمان سر و کار داشته باشد.
دعای امروز
ای خدای پر از رحمت،
که حضرت یعقوب، آن رسول مقدست،
پدر و هر آنچه را که داشت، رها کرد،
و از دعوت پسرت، عیسای مسیح اطاعت نمود
و او را، حتی تا پای جان، پیروی کرد:
به ما کمک کن که با پشتکردن به جذابیتهای دروغین دنیا،
همواره آماده باشیم تا بدون درنگ، به دعوت تو لبیک بگوییم؛
بهواسطۀ عیسای مسیح، پسر تو و خداوندگار ما،
که با تو زنده است و سلطنت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
دوم پادشاهان ۱:۹-۱۵
آنگاه پادشاه سرداری با پنجاه سربازش فرستاد تا او را بیاورند. ایلیا بر فراز تَلی نشسته بود. سردار نزد او رفت و گفت: «ای مرد خدا، پادشاه میفرماید: ”فرود آی!“» ایلیا در پاسخ سردار گفت: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شود و تو و پنجاه سربازت را بسوزاند!» و از آسمان آتش نازل شد و آن مرد و سربازانش را سوزانید. پس پادشاه سرداری دیگر با پنجاه سربازش گُسیل داشت. سردار به ایلیا گفت: «ای مرد خدا، پادشاه میفرماید: ”بیدرنگ فرود آی!“» ایلیا پاسخ داد: «اگر من مرد خدا هستم، آتش از آسمان نازل شود و تو و پنجاه سربازت را بسوزاند!» و آتش خدا از آسمان نازل شد و او و پنجاه سربازش را سوزانید. پس پادشاه سردار سوّمی با پنجاه سربازش گُسیل داشت. سردار سوّم در برابر ایلیا بر زانوانش به خاک افتاد و التماسکنان گفت: «ای مرد خدا، تمنا دارم جان مرا و جان این پنجاه تن را، که همه خدمتگزاران توییم، عزیز داری! اینک آتش از آسمان فرود آمد و دو سردار نخست را با همۀ سربازانشان سوزانید. اکنون تو جان مرا عزیز دار!» فرشتۀ خداوند به ایلیا گفت: «با او فرود آی و از او مترس.» پس ایلیا برخاست و همراه او نزد پادشاه رفت.
مزمور ۷
ای یهوه خدای من، به تو پناه میآورم؛ مرا از همۀ تعقیبکنندگانم نجات ده و برهان، مبادا همچون شیر جان مرا بدرند، و پاره پارهام کنند و رهانندهای نباشد. ای یهوه خدای من، اگر این را کرده باشم و دستانم به ظلم آلوده باشد؛ اگر دوست خود را به بدی عوض داده باشم، یا دشمنم را بیسبب تاراج کرده باشم، بگذار دشمنْ جانم را تعقیب کند و به من برسد؛ بگذار حیاتم را بر زمین پایمال کند و جانم را در خاک ساکن سازد. سِلاه خداوندا، در خشم خویش برخیز، و در برابر غضب دشمنانم قیام کن. برای من بیدار شو، ای که عدالت را حکم کردهای. بگذار جماعت قومها بر تو گرد آیند، فوق ایشان به مقام اعلی بازگرد. خداوند بر مردمان داوری میکند. خداوندا، فراخور پارساییام مرا داد بده، فراخور صداقتی که در من است. ای خدای عادل، که دلها و ذهنها را میآزمایی، شرارت شریران را پایان بخش و پارسایان را استوار گردان. سپر من خداست، که راستدلان را نجاتدهنده است. خدا داور عادل است، خدایی که هر روزه به خشم میآید. اگر انسان توبه نکند، شمشیر خود را تیز خواهد کرد، و کمان خود را کشیده، آماده خواهد فرمود. برای او سلاحهای مرگبار مهیا کرده، تیرهای خود را آتشین خواهد ساخت. بنگر آن کس را که به شرارت آبستن شده، و به فتنه حامله گشته، دروغ میزاید. حفرهای میکَنَد و آن را گود میکُند، و در چاهی که خود کنده است، فرو میافتد. فتنۀ او بر سرش خواهد برگشت، و خشونتش بر فرق سرش فرود خواهد آمد. خداوند را به شایستگیِ عدالتش سپاس خواهم گفت، نام خداوندِ متعال را خواهم سرایید.
مزمور ۲۹
ای آسمانیان، وصف خداوند را بگویید! وصف جلال و قوّتِ خداوند را بگویید! وصف جلال نام خداوند را بگویید! خداوند را در فَرّ قدوسیتش پرستش کنید! آوای خداوند بر روی آبهاست؛ خدای جلال رعد میدهد، خداوندی که بر روی آبهای بسیار است. آوای خداوند نیرومند است؛ آوای خداوند پرشکوه است. آوای خداوند درختان سِدر را میشکند؛ خداوند سِدرهای لبنان را در هم میشکند. او لبنان را همچون گوسالهای برمیجهاند، و سیریون را چونان گاوی جوان. آوای خداوند تیرهای آتشین آذرخش میفرستد. آوای خداوند بیابان را میلرزاند؛ خداوند بیابان قادِش را میلرزاند. آوای خداوند سروها را میلرزاند و جنگل را بیبرگ میگرداند. در معبد او همگان ندا میکنند: «جلال!» خداوند بر توفان آب جلوس فرموده است، خداوند چون پادشاه جلوس فرموده است، تا به ابد. باشد که خداوند قوم خود را نیرو بخشد؛ باشد که خداوند قوم خود را به سلامتی مبارک سازد.
لوقا ۹:۴۵-۵۶
امّا منظور وی را درنیافتند؛ بلکه از آنان پنهان ماند تا درکش نکنند؛ و میترسیدند در این باره از او سؤال کنند. روزی در میان شاگردان این بحث درگرفت که کدامیک از ایشان از همه بزرگتر است. عیسی که از افکار ایشان آگاه بود، کودکی را برگرفت و در کنار خود قرار داد، و به آنان گفت: «هر که این کودک را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، فرستندۀ مرا پذیرفته است. زیرا در میان شما آنکس بزرگتر است که از همه کوچکتر باشد.» یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج میکرد، امّا چون از ما نبود، او را بازداشتیم.» عیسی گفت: «بازَش مدارید، زیرا هر که بر ضد شما نیست، با شماست.» چون زمان صعود عیسی به آسمان نزدیک میشد، با عزمی راسخ رو به سوی اورشلیم نهاد. پس پیشاپیش خود فرستادگانی اعزام داشت که به یکی از دهکدههای سامِریان رفتند تا برای او تدارک ببینند. امّا مردم آنجا او را نپذیرفتند، زیرا عازم اورشلیم بود. چون شاگردان او، یعقوب و یوحنا، این را دیدند، گفتند: «ای سرور ما، آیا میخواهی بگوییم آتش از آسمان نازل شود و همۀ آنها را نابود کند [چنانکه ایلیا کرد]؟» امّا عیسی روی گردانده، توبیخشان کرد. [و گفت: «شما نمیدانید از کدام روح هستید! زیرا پسر انسان نیامده تا جان مردم را هلاک کند بلکه تا نجات بخشد.»] سپس به دهکدهای دیگر رفتند.