اگر شیدایی را ترکیبی از ترس، جذابیت و کنترل بدانیم، میتوان گفت که فرعون و قومش مسحور قوم اسرائیل شده بودند. آنها مرعوب جمعیت و قدرت قوم اسرائیل شده بودند. قدرتی که در صورت عدم وفاداری به مصر، میتوانست آنان را تبدیل به تهدیدی نظامی کند. با اینحال، فرعون راهحل مشخص این مشکل -یعنی بازگرداندن آنان به کنعان- را برای بدترین حالت ممکن و بهعنوان آخرین گزینه، در آیۀ ۱۰ مطرح کرد. پس فرعون میخواست آنان را نزدیک خود نگه دارد. راه نزدیک نگهداشتنِ چیزی خطرناک، کنترل آن، اعمال فشار بیرحمانه تا تسلیم شدن کامل، و در هم شکستن قدرت آن است.
در نهایت، ثابت شد که این شیدایی، نیرویی خودویرانگر است. نیروی جریانیافته در بین فرزندان قوم اسرائیل را نمیتوان با ابزارهای انسانی مهار کرد؛ اهمیتی هم ندارد که این ابزارها چقدر زیرکانه یا بیرحمانه باشند. وسواس فرعون منجر به بالاگرفتن کشمکشهای مخرب شد و او را از تندادن به درخواستی که برای او نیز مانند عبرانیان، آزادی به ارمغان میآوَرد، بازداشت: «قوم مرا رها کن» (خروج ۹:۱). این کشمکشها در نهایت، باعث غرقشدن ارتش و قدرت نظامی او در آبهای دریای سرخ شدند.
این نوع از شیدایی، در حقیقت، تحریف آرزویی درونی است و تنها پادزهر حقیقی آن، محبت است که ترس را بیرون رانده، بهدنبال آزادکردن محبوب خود از تمامی چیزهایی است که جلوی پیشرفتش را گرفتهاند. شاید بتوانیم بهراحتی خود را قانع کنیم که جذابیتِ چیزهای خوب، بهنوعی نیکو است، در حالیکه در نهایت خواهیم فهمید که این احساس، در واقع، استیصالی پیشرونده است که ما را از ادامهدادن در مسیر زندگی بازمیدارد.