اول پادشاهان ۴:۱۹
رفت و زیر درخت اردجی نشست و برای خویشتن مرگ را خواست.
گوستاوا فیگوئه روا
از چکاد پیروزی، به قعر نومیدی. این تجربهٔ ایلیا بود و غالب ما نیز چنین تجربهای را در زندگی خود داشتهایم. «ایلیا نیز انسانی بود همچون ما» (یعقوب 17:5). او در کوه کرمل تنها شاهد قدرت خدا بود. آتش بهطرزی معجزهآسا از آسمان فرود آمد. ایزابل بهجای اینکه در پیشگاه خدا توبه کند، خشمگین شد. «خدایان به من مثل این بلکه زیاده از این عمل نمایند اگر فردا قریب به این وقت، جان تو (ایلیا) را مثل یکی از ایشان (کاهنان کشته شده) نسازم.» ایلیا از تهدیدهای 850 نبی بعل و اشیره نترسید، اما از تهدید یک زن وحشت کرد.
او چنان دل افسرده بود که آرزوی مرگ کرد. دست کم این چیزی است که وی بر زبان آورد، اما آیا بهراستی آنچه که وی میخواست مرگ بود؟ اگر چنین بود، تنها کافی بود خود را به ایزابل بنمایاند. ایزابل با کمال میل حاضر بود وی را به آرزویش برساند. «ایلیا نیز انسانی بود همچون ما»، هم لذت پیروزی را میشناخت و هم درد شکست را تجربه کرده بود، اما خداوند هنوز با او کارهای دیگری داشت. «روانه شده به راه خود… برگرد.» اکنون زمان غرغر و شکایت نیست. بیایید برخیزیم و آنچه را که خدا انتظار انجامش را از ما دارد، انجام دهیم.