نان روزانه

کلام امروز: نحمیا ۲: ۱۷  | مطالعهٔ کتاب مقدس: نحمیا ۱: ۱-۴

رؤیای نحمیا

«بیایید و حصار اورشلیم را تعمیر نماییم تا دیگر رسوا نباشیم.»

نحمیا ۲: ۱۷ 

نحمیا (به معنای یهوه تسلی می‌بخشد)، همان یهودی خدا ترسی است که تنها در این کتاب از او نام برده شده. ترجمه هفتادتنان (ترجمه عهد‌عتیق به زبان یونانی) و ترجمه وُلگات (ترجمه کتاب‌مقدس به زبان لاتین)، کتاب نحمیا را عزرای دوم نامیده‌اند. همچنین، نسخه‌های قدیمی عهد‌عتیق به زبان عبری، کتاب نحمیا و عزرا را به‌عنوان یک کتاب واحد می‌شناختند. از‌این‌رو، اکثر یهودیان و مسیحیان عزرا را نویسنده این کتاب می‌دانند.

باری، چه عزرا نویسنده بوده باشد چه نحمیا، چیزی از حقایق و رخدادهای موجود در این کتاب کاسته نگشته، این موضوع به قوت خود باقی می‌ماند که این کتاب دربردارندهٔ خاطرات شخصی نحمیا از دورانی است که خداوند او را بر می‌گزیند تا از طریق او اورشلیم را دوباره بنا کند.

ویرانی اورشلیم توسط نبوکدنصر، برای اسرائیل مایهٔ ننگ بود و به‌خصوص بی‌حرمتی به خدای اسرائیل محسوب می‌گشت؛ چرا که در آن مکان خداوند اراده فرموده بود نام خود را ساکن سازد (۱: ۹). از‌این‌رو، وقتی نحمیا خبر دروازه‌های به آتش سوختهٔ اورشلیم را از یک یهودی به نام حنانی (که احتمالاً در دومین گروه یهودیانی بوده است که به رهبری عزرا در سال ۴۵۸ ق.م به اورشلیم بازگشته بودند) می‌شنود، به‌مانند یک نبی راستین برای قوم به حضور خدا شفاعت می‌کند. می‌نشیند (دست از کار می‌کشد)، گریه می‌کند، ماتم می‌گیرد، روزه گرفته و دعا می‌نماید و دل خویش را به حضور خدایش می‌ریزد. او به‌عنوان یک یهودی خداترس به‌خوبی می‌داند که قبل از عملی کردن هر فکری باید در حضور خدای خویش تقویت گردد و حکمت بیابد.

از همان ابتدا، نحمیا اعتماد خود بر خداوند در باب ۲ آیهٔ ۸ این‌گونه اعلام می‌دارد و نام خدای اسرائیل را این‌چنین جلال می‌دهد: «پادشاه بر حسب دست مهربان خدایم که بر من بود، اینها را به من عطا فرمود»؛ چنانکه در کتاب عزرا هم می‌خوانیم (۱: ۵ و ۷: ۶).

نه فقط آن زمان، بلکه دستان مهربان خداوند همواره بر سر آنانی است که او را دوست می‌دارند.

مطالعهٔ کتاب مقدس

نحمیا ۲: ۱۷ 

«بیایید و حصار اورشلیم را تعمیر نماییم تا دیگر رسوا نباشیم.»

نحمیا ۱: ۱-۴

۱سخنان نِحِمیا پسر حَکَلیا:
خبر تأسف‌بار از وضع اورشلیم
در ماه کیسلِو از سال بیستم، زمانی که من در مقر پادشاهی شوش بودم، ۲حَنانی، یکی از برادرانم، با چند مرد دیگر از یهودا آمدند. از ایشان دربارۀ وضع باقیماندگان یهود که از اسارت جان به در برده بودند و نیز دربارۀ اورشلیم پرسیدم. ۳مرا گفتند: «باقیماندگانِ ساکن در آن دیار که از اسارت جان به در برده‌اند، در مصیبت و رسواییِ سخت گرفتارند. حصار اورشلیم در هم شکسته و دروازه‌هایش به آتش سوخته است.»
دعای نِحِمیا
۴چون این سخنان را شنیدم، نشستم و گریستم و روزهایی چند ماتم گرفتم و در حضور خدای آسمانها روزه داشته، دعا کردم.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.