در قسمت پیشین، دربارهٔ واقعیتی که در پس جفا وجود دارد که همانا تمایل شیطان برای آسیبرساندن به قلب خدا از طریق شکستن و ایجاد خدشه در روابط است، صحبت کردیم. ما به این موضوع از منظر آنچه بر روی صلیب اتفاق افتاد، نگاه کردیم. مرگ عیسی، در حقیقت پیروزی او بود بر تمام نیروها و قدرتهای شرارت و ازاینرو، رابطهٔ میان خدا و بشر احیا شد.
در این قسمت، نگاهی خواهیم انداخت به زیباییای که قرار بود میان رابطهٔ خدا با نسل بشر وجود داشته باشد و اینکه چگونه شیطان شروع به جنگیدن با این موضوع کرد.
کتابمقدس این رابطهٔ نخستین را به شکل یک شعر یا داستان زیبا بیان میکند: «بسیار پیش از آنکه هر یک از ما وجود داشته باشیم، هیچ چیز وجود نداشت. هیچ چیز بهغیر از خدا وجود نداشت. سه شخص در یک ذات: خالق، روح خدا و کلمهٔ او. سپس، از درون خدا چیزی پدید آمد. او آنچه را که میخواست تصور کرد و آسمان و زمین را بهوجود آورد. و روح او سطح آبها و زمین بیشکل و تاریک و بایر را فرو گرفت. کلمهٔ عبری که برای «فروگرفتن» استفاده شده است، به معنای حفاظت و پوشاندنی است که از یک عشق و محبت شدید سرچشمه میگیرد. هیچ چیز بهغیر از زمین بیشکل و خالی نبود، و روح خدا آن را به شدت دوست داشت! او زمین را فرو گرفت و پوشاند. هیچ چیز نمیتوانست میان او و زمین محبوب او قرار بگیرد. و این تنها آغاز کار بود. با گذشت روزها، با خلقت بیشتر و بیشتر به هیجان خدا نیز افزوده میشد.
اگر ساختار و نحوهای که داستان آفرینش بیان شده است را احساس کنیم، محبت و هیجان عمیق خداوند را که در آن ابتدا، با محبت خود زمین بیشکل را فرو گرفته بود و اطمینان یافت که هیچ چیز میان او و آن قرار نمیگیرد را احساس میکنیم. سپس خدا به کار خود ادامه داد، و تمام آنچه رشد میکند، و زندگی و حیات دارد را خلق کرد و به زمین شکل داد. او بیش از پیش دید که هر آنچه در خلقت آفریده بود نیکو است. در نهایت خدا تصمیم گرفت موجودی منحصربهفرد بیافریند… خدا او را بهنحوی آفرید که گویی خود خدا میخواست روی زمین زندگی کند، چرا که فرمود: «موجودی به صورت و شبیه خود بیافرینیم تا از زمینی که آفریدهایم محافظت کند و در آن ساکن شود.» شخصی شبیه ما!
این کلمات بسیار پُرمعنا هستند. خدا یکی است، با این حال میگوید «شبیه ما». این به خدای پدر، پسر و روحالقدس اشاره دارد. خدا یکی است، اما در عین حال او خالق، کلمهٔ زنده و روح است. بنابراین خدا کاملاً در ذات و وجود یک، اما در عین حال در شخصیت متمایز است. درست مانند ما که یک شخص هستیم، اما از جسم و روح برخورداریم، خدا نیز یکی است، اما با این حال پدر، کلمه و روح است. رابطهٔ خدا با کلمهٔ خدا که زنده است، درست مانند یک رابطهٔ بیعیب پدر و پسری است. این هویت پُرمحبت که میان آنها مشترک است، یک اتحاد کامل است.
خدا با این تصویر، انسان را آفرید. انسان، مرد و زن آفریده شد. هیچ کس از دیگری مهمتر و برتر نبودند، بلکه هر دو با هم بهصورت خدا آفریده شدند. در اینجا رازی عمیق وجود دارد که درک آن دشوار است. در عهد جدید پولس به ما میگوید که رابطهٔ عالی میان زن و شوهر، باید به ما کمک کند تا راز عمیقی که میان عیسی مسیح و تمام ایمانداران وجود دارد را درک کنیم. ممکن است این امر بهصورت یک راز برای ما باقی بماند؛ چرا که نمیتوانیم بهیاد بیاوریم که بهشباهتخدابودن بهعنوان مرد و زن به چه معنا است. این از آن رو است که بلافاصله بعد از اینکه خدا نخستین انسانها را آفرید اتفاقی رخ داد.
نتیجهٔ نهایی آنچه رخ داد این بود که رابطهٔ میان آن زن و مرد، و رابطهٔ هر دو آنها با خدا، خراب و ویران شد. آیا میتوانید دردی که خدا تحمل کرد را تصور کنید؟ این خدایی که روحش با عشق و محبتی شدید و بیحد این زمین بیشکل را فرو گرفته بود و سپس زن و مرد را از همین زمین که آن را عمیقاً دوست میداشت شکل داد و آفرید؟ ما در مقالهٔ قبلی گفتیم که شیطان قصد داشت به قلب خدا آسیب برساند. شیطان بهواسطهٔ آسیبرساندن به آنانی که خدا عمیقاً دوستشان داشت، به قلب خدا آسیب رساند. باید درک کنیم که در آنجا چه اتفاقی افتاد، تا بتوانیم جفا و آزاری که ما امروزه بهعنوان زنان تجربه میکنیم را درک کنیم. شیطان حیلهگر است، اما خلاق نیست. او یک تاکتیک و شیوه را مدام تکرار میکند. اگر متوجه شویم چه اتفاقی برای انسان نخست رخ داد، میتوانیم در زمانی که شیطان جفا میرساند آن را تشخیص داده و در مقابل آن بایستیم. در مقالهٔ بعدی در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد.